شمع خود را قطره قطره آب کرد برای پروانه ای که به دور اون
شمع خود را قطره قطره آب کرد برای پروانه ای که به دور اون میچرخید شمع فکر کرد پروانه با این کارش عاشق شمع شده قطره قطره خود را آب کرد تا شب تار را برای پروانه روشن نگهداره غافل ازینکه به قیمت جانش. تمام مشود قطره های آخر شمع بود
میخواست به پروانه بگه دوستش داره با نیمه جانی که براش مانده بود چشم را به زور باز کرد که بهش بگه ولی در حیرت فرو رفت به خودش گفت راست میگن به پای کسی بسوز که اگر هم مردی هیچکس نتواند جای تورا توی قلبش بگیرد اونم تا روز مرگش با یاد تو و خاطره های تو بسازد وبسوزدو تا روز مرگ هم بمیرد چون پروانه با کمال بیرحمی هوا روشن شده بود ازجلوی چشم شمع که دیگر جانی براش نموده بود پروانه داشت دور میشد حتی نفهمید که چرا شمع بقیمت جان خودش شب را تا صبح برای او روشن نگه داشت
آنقدر دلم گرفته فقط میخوام برم سرکوهی بلندی فریاد بزنم از ته دل خدااااااا. آخه چرا آنهای که اسیر عشقند وعهدی را که از اول میبندند به آن پایه بند میمانند تا روزی که بمیرند باید دلشان زیر پا له بشه
تقدیم به دل شکسته های روزگار
میخواست به پروانه بگه دوستش داره با نیمه جانی که براش مانده بود چشم را به زور باز کرد که بهش بگه ولی در حیرت فرو رفت به خودش گفت راست میگن به پای کسی بسوز که اگر هم مردی هیچکس نتواند جای تورا توی قلبش بگیرد اونم تا روز مرگش با یاد تو و خاطره های تو بسازد وبسوزدو تا روز مرگ هم بمیرد چون پروانه با کمال بیرحمی هوا روشن شده بود ازجلوی چشم شمع که دیگر جانی براش نموده بود پروانه داشت دور میشد حتی نفهمید که چرا شمع بقیمت جان خودش شب را تا صبح برای او روشن نگه داشت
آنقدر دلم گرفته فقط میخوام برم سرکوهی بلندی فریاد بزنم از ته دل خدااااااا. آخه چرا آنهای که اسیر عشقند وعهدی را که از اول میبندند به آن پایه بند میمانند تا روزی که بمیرند باید دلشان زیر پا له بشه
تقدیم به دل شکسته های روزگار
۱.۷k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.