عاشقانه های شبنم
آغاز مى كنم سفرم را ، تو هم بيا
شايد رها شويم از اين حال و اين هوا
حال دلم سياه شده در هواى شب
خورشيد رفته از نفس سرد شهر ما
بت هاى سنگ دل همه جا را گرفته اند
بايد در اين سفر بروم خانه ى خدا
دست مرا بگير و به پايم توان بده
تا بگذرم كنار تو از سنگ و صخره ها
خاك زمين اگرچه هم آواى ما نشد
آبى آسمان شده همراه و آشنا
برخيز؛ راه مبهم و فرصت كم است و ما
تازه رسيده ايم به آغاز ماجرا
شايد رها شويم از اين حال و اين هوا
حال دلم سياه شده در هواى شب
خورشيد رفته از نفس سرد شهر ما
بت هاى سنگ دل همه جا را گرفته اند
بايد در اين سفر بروم خانه ى خدا
دست مرا بگير و به پايم توان بده
تا بگذرم كنار تو از سنگ و صخره ها
خاك زمين اگرچه هم آواى ما نشد
آبى آسمان شده همراه و آشنا
برخيز؛ راه مبهم و فرصت كم است و ما
تازه رسيده ايم به آغاز ماجرا
۶.۵k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳