عاشقانه های شبنم
نذر کردم مهلت هجران به پایانش رسد
از برای دیدگانم شمعِ درمانش رسد
نذر کردم قصه های بی سر و سامان عشق
جمع گردد روزگاری رخش سامانش رسد
نذر کردم کلبه ی رویای دل بر پا شود
قاصدی با کوله بار غم به فرمانش رسد
نذر کردم بر طواف کعبه ات زائر شوم
در رهِ مقصود دل، زواّرِ ایمانش رسد
نذر کردم صفحه ی دل را گلستانی کنم
شاید امشب بانسیمی گل به گلدانش رسد
از برای دیدگانم شمعِ درمانش رسد
نذر کردم قصه های بی سر و سامان عشق
جمع گردد روزگاری رخش سامانش رسد
نذر کردم کلبه ی رویای دل بر پا شود
قاصدی با کوله بار غم به فرمانش رسد
نذر کردم بر طواف کعبه ات زائر شوم
در رهِ مقصود دل، زواّرِ ایمانش رسد
نذر کردم صفحه ی دل را گلستانی کنم
شاید امشب بانسیمی گل به گلدانش رسد
۶.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳