تنهابازمانده ی یک کشتی شکسته توسط
تنهابازمانده ی یک کشتی شکسته توسط
جریان آب به جزیره ای دورافتاده برده شد.
اوبا بیقراری به درگاه خداوند دعا کرد
تانجات پیداکند.
ساعت هابه اقیانوس چشم میدوخت
شایدنشانی ازکمک بیابد اماچیزی بچشم
نمی آمد.
سرانجام باناامیدی تصمیم گرفت کلبه ای
کوچک کنارساحل بسازدتاازخودووسایل
اندکش محافظت کند.
یک روزپس ازآنکه ازجست وجوی غذابازگشت،
خانه ی کوچک رادرآتش یافت؛
اندک لوازمش دودشد وبه آسمان رفت.
بدترین چیزممکن رخ داده بود...
عصبانی واندوهگین فریادزد:
"خدایاچگونه توانستی بامن چنین کنی؟"
صبح روزبعدباصدای کشتی که به جزیره
نزدیک میشد ازخواب برخاست؛
آن کشتی می آمد تانجاتش دهد..!
مردازنجات دهندگان پرسید:
"چطورمتوجه شدیدمن اینجاهستم?"
آنهاگفتند:
"ماعلامت دودی که فرستادی دیدیم.!
.
.
.
#بخوان_شعر_سخن_ناب
جریان آب به جزیره ای دورافتاده برده شد.
اوبا بیقراری به درگاه خداوند دعا کرد
تانجات پیداکند.
ساعت هابه اقیانوس چشم میدوخت
شایدنشانی ازکمک بیابد اماچیزی بچشم
نمی آمد.
سرانجام باناامیدی تصمیم گرفت کلبه ای
کوچک کنارساحل بسازدتاازخودووسایل
اندکش محافظت کند.
یک روزپس ازآنکه ازجست وجوی غذابازگشت،
خانه ی کوچک رادرآتش یافت؛
اندک لوازمش دودشد وبه آسمان رفت.
بدترین چیزممکن رخ داده بود...
عصبانی واندوهگین فریادزد:
"خدایاچگونه توانستی بامن چنین کنی؟"
صبح روزبعدباصدای کشتی که به جزیره
نزدیک میشد ازخواب برخاست؛
آن کشتی می آمد تانجاتش دهد..!
مردازنجات دهندگان پرسید:
"چطورمتوجه شدیدمن اینجاهستم?"
آنهاگفتند:
"ماعلامت دودی که فرستادی دیدیم.!
.
.
.
#بخوان_شعر_سخن_ناب
۲۲.۱k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.