هممون بچه که بودیم وقتی شب می شد
هممون بچه که بودیم وقتی شب می شد
ی داستان واسمون می خوندن
شاید داستان متفاوت
ولی ی چیز داستانا مثل هم بو د
یکی بود یکی نبود
حالا من داستان زندگی خودمو می گم
یکی بود یکی نبود
دنیا به کام من نبود
یکی بود یکی نبود
زیر اسمون سقفی واسه ای من نبود
یکی بود یکی نبود
صورتم شود به مرور کبود
یکی بود یکی نبود
هیشکی با من رو راست نبود
یکی بود یکی نبود
قلبم شکستش به مرور
یکی بود یکی نبود
جونی الی هم شد حروم
یکی بود یکی نبود
شد موهام کوتاه به مرور
یکی بود یکی نبود
زندگیم گذشت بدون اون
یکی بود یکی نبود
شادی عمرم ابدی نبود
یکی بود یکی نبود
بابای واسه تعریف قصه نبود
یکی بود یکی نبود
ریدم توی زندگی هممون
یکی بود یکی نبود
صد بار گفتم نرو پیشم بمون
اهای مردم
یکی بود یکی نبود
خدا شادیش واسه ما شد تموم
قصه ما به پایان نرسید
ولی کلاِه به خونش رسید
اما خونه ای نبود همش خراب شده بود
ی داستان واسمون می خوندن
شاید داستان متفاوت
ولی ی چیز داستانا مثل هم بو د
یکی بود یکی نبود
حالا من داستان زندگی خودمو می گم
یکی بود یکی نبود
دنیا به کام من نبود
یکی بود یکی نبود
زیر اسمون سقفی واسه ای من نبود
یکی بود یکی نبود
صورتم شود به مرور کبود
یکی بود یکی نبود
هیشکی با من رو راست نبود
یکی بود یکی نبود
قلبم شکستش به مرور
یکی بود یکی نبود
جونی الی هم شد حروم
یکی بود یکی نبود
شد موهام کوتاه به مرور
یکی بود یکی نبود
زندگیم گذشت بدون اون
یکی بود یکی نبود
شادی عمرم ابدی نبود
یکی بود یکی نبود
بابای واسه تعریف قصه نبود
یکی بود یکی نبود
ریدم توی زندگی هممون
یکی بود یکی نبود
صد بار گفتم نرو پیشم بمون
اهای مردم
یکی بود یکی نبود
خدا شادیش واسه ما شد تموم
قصه ما به پایان نرسید
ولی کلاِه به خونش رسید
اما خونه ای نبود همش خراب شده بود
۱.۹k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.