خیلی حس کیری ایه..چشمات از خستگی داره بسته میشه..ولی تو د
خیلی حس کیری ایه..چشمات از خستگی داره بسته میشه..ولی تو دلت نمیخواد بخوابی..چون میدونی فردا صبح..یروز دیگه به روز مرگت نزدیک تر میشی..حالا حتی سگمم خوابیده..و من موندم و یه لیوان قهوه و پوسترای اتاقم و فرضیه های شخمیم..یکیشونم اینه اگه یه زمانی پوسترام زنده بشن..و خب..نمیدونم..چطور میشه فقط میدونم..من تو این اتاق لباس عوض کردم🗿💔
۱.۲k
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.