Monarchy part : 51
به سمت در حرکت میکنم وسط قدم او مرا متوقف می کند
$ شما به هیچ کس از صحبت های ما نخواهید گفت می گوید
صدایش عمیق و آهسته است
سرم را با ملایمت تکان میدهم و از اتاق بیرون می روم در حالی که کاملاً افسرده می شوم
بعد از ظهر من در اتاق شاهزاده بودم و در حالی که او شامش را می خورد مرتب میکردم شروع کردم به فکر کردن در مورد کل ملاقات و گفتگو با شاهزاده خانم آیا شخص دیگری در اتاق بود یا این یک تخیل من بود؟
بعد از چند لحظه اسمم را میشنوم و به آن تماس می برم تکه لباس را رها میکنم و روی پاهایم می افتد
¤ الی چه چیزی ذهن شما را اینقدر درگیر کرده است؟ مارکو می پرسد در حالی که خم میشوم تا لباس افتاده را بردارم
به او نگاه میکنم او پشت میز نشسته و جام شرابی در دست دارد
+ من نمی خواهم تو را با افکارم سنگین کنم لباس را دوباره داخل کمد میگذارم و آن را میبندم
¤ اگر بپرسم بار سنگینی نخواهد بود
به آرامی از روی صندلی بلند میشود و به سمت من میرود
می توانم قفسه سینه اش را به آرامی روی پشتم احساس کنم انگشتانش موهای سرگردانی را که از نان من ریخته اند می چرخاند من میگویم
+ اگر وظایفم تمام شده باشد اگر اشکالی ندارد دوست دارم بروم
به پهلو میروم و می چرخم تا رو به او باشم
من یک قدم به عقب بر میگردم همانطور که او یک قدم جلو می رود
¤ پادشاه گفت هر زمان که من نیاز دارم تو در دسترس هستی من به تو فرصت دادم تا هر وقت خواستی انجام دهی آیا فکر نمی کنی من در عوض مستحق چیزی هستم؟
من میدانم که او به چه چیزی اشاره میکند پشتم به در میخورد و مرا بین در و او گیر می اندازد صورتش چند سانتی متر از صورت من فاصله داشت بوی الکل قوی را روی نفسش حس میکنم و سعی میکنم نفسش را نبندم
ناگهان لب هایش به لب هایم برخورد کرد وقتی سعی میکنم او را هل بدهم چشم های گشادم از اشک متورم میشوند. دستانش در اطراف و در میان بدن کثیف من پرسه میزند دستانش شروع به پاره شدن به زیر پیراهن سفید من میکند که به بالای کرست من نگاه میکند لب هایش از لب های من جدا می شود و می بینم چشمانش برای یک لحظه تیره شده است شروع کرد به بوسه های داغ از گونه ام تا گردنم سعی میکنم فریاد بزنم اما در گلویم گیر می کند وقتی سرش را بلند میکند به او سیلی میزنم او از گارد گرفته میشود و من از این فرصت استفاده میکنم و سریع دستگیره در را میگیرم و از اتاق می گریزم
احساس میکنم دست ها دور کمرم حلقه می شوند و روی کف راهرو فرود میآیم احساس میکنم که قوزک پاهایم کشیده می شود و سعی میکنم از دستش بیرون بیایم او از بالای من بالا می رود و من را در آغوش میگیرد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
$ شما به هیچ کس از صحبت های ما نخواهید گفت می گوید
صدایش عمیق و آهسته است
سرم را با ملایمت تکان میدهم و از اتاق بیرون می روم در حالی که کاملاً افسرده می شوم
بعد از ظهر من در اتاق شاهزاده بودم و در حالی که او شامش را می خورد مرتب میکردم شروع کردم به فکر کردن در مورد کل ملاقات و گفتگو با شاهزاده خانم آیا شخص دیگری در اتاق بود یا این یک تخیل من بود؟
بعد از چند لحظه اسمم را میشنوم و به آن تماس می برم تکه لباس را رها میکنم و روی پاهایم می افتد
¤ الی چه چیزی ذهن شما را اینقدر درگیر کرده است؟ مارکو می پرسد در حالی که خم میشوم تا لباس افتاده را بردارم
به او نگاه میکنم او پشت میز نشسته و جام شرابی در دست دارد
+ من نمی خواهم تو را با افکارم سنگین کنم لباس را دوباره داخل کمد میگذارم و آن را میبندم
¤ اگر بپرسم بار سنگینی نخواهد بود
به آرامی از روی صندلی بلند میشود و به سمت من میرود
می توانم قفسه سینه اش را به آرامی روی پشتم احساس کنم انگشتانش موهای سرگردانی را که از نان من ریخته اند می چرخاند من میگویم
+ اگر وظایفم تمام شده باشد اگر اشکالی ندارد دوست دارم بروم
به پهلو میروم و می چرخم تا رو به او باشم
من یک قدم به عقب بر میگردم همانطور که او یک قدم جلو می رود
¤ پادشاه گفت هر زمان که من نیاز دارم تو در دسترس هستی من به تو فرصت دادم تا هر وقت خواستی انجام دهی آیا فکر نمی کنی من در عوض مستحق چیزی هستم؟
من میدانم که او به چه چیزی اشاره میکند پشتم به در میخورد و مرا بین در و او گیر می اندازد صورتش چند سانتی متر از صورت من فاصله داشت بوی الکل قوی را روی نفسش حس میکنم و سعی میکنم نفسش را نبندم
ناگهان لب هایش به لب هایم برخورد کرد وقتی سعی میکنم او را هل بدهم چشم های گشادم از اشک متورم میشوند. دستانش در اطراف و در میان بدن کثیف من پرسه میزند دستانش شروع به پاره شدن به زیر پیراهن سفید من میکند که به بالای کرست من نگاه میکند لب هایش از لب های من جدا می شود و می بینم چشمانش برای یک لحظه تیره شده است شروع کرد به بوسه های داغ از گونه ام تا گردنم سعی میکنم فریاد بزنم اما در گلویم گیر می کند وقتی سرش را بلند میکند به او سیلی میزنم او از گارد گرفته میشود و من از این فرصت استفاده میکنم و سریع دستگیره در را میگیرم و از اتاق می گریزم
احساس میکنم دست ها دور کمرم حلقه می شوند و روی کف راهرو فرود میآیم احساس میکنم که قوزک پاهایم کشیده می شود و سعی میکنم از دستش بیرون بیایم او از بالای من بالا می رود و من را در آغوش میگیرد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
- ۱۴.۶k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط