پارت۲۶
#پارت۲۶
رو تخت دراز کشیده بودم و فکر میکردم که دیدم یه دفعه تهیونگ با بالا تنه لخت و یه حوله دور کمرش از حموم اومد.
زود چشامو بستم
ات: یاااا تهیونگااا زود باش یه چیزی بپوش
تهیونگ اومد نشست پیشمو.....
(اهم اهم دیگه خودتون تصورش میکنین😁)
*صبح*
𝓨/𝓷:
از خواب که بیدار شدم با جای خالی تهیونگ مواجه شدم.
بعد از کارای لازم از اتاق اومدم بیرون و داشتم از پله ها میرفتم پایین که چشمم به میز صبحونه خورد.
تهیونگ داشت تو آشپزخونه یه چیزی میپخت.
ات: تهیونگ؟ آشپزی؟
تهیونگ: بیدار شدی چاگیا. چیه خب نمیتونم اشپزی کنم؟
ات: چرا میتونی اما تاحالا تورو موقع آشپزی ندیده بودم.
تهیونگ: حالا دیدی برو بشین ببین چیا درست کردممممم.
اولش یه ناخونک از پنکیکی که درست میکرد برداشتم و پا به فرار گزاشتم. صداش تا پذیرایی میومد.
تهیونگ: مگه دستم بهت نرسه
رفتم نشستم سر جام رو صندلی که تهیونگم با پنکیکا اومد.
ات: چیزی نریختی که توشون؟ مسموم نشم؟
یه چشم غره بهم رفت و پنکیکارو گزاشت رو میز.
پاشدم و بغلش کردم. تایگرم چه زود ناراحت میشه.تو حتی بهم زهر هم بدی من میخورم.
𝓣𝓪𝓮𝓱𝓾𝓷𝓰:
با این حرفش خندم گرفت. منم بغلش کردم و گذاشتمش رو صندلی و یکمی از پنکیکو گذاشتم دهنش.
ات: اومممم ..... میشه..... امروز.... بریم...( با دهن پر)
تهیونگ: اول بخور تموم کن بعد. ( خنده)
بعد از قورت دادن غذا پرسیدم
تهیونگ: کجا میخواستی بریم؟
ات: بار
تهیونگ: بار؟..... اوممممم به یه شرط
ات: چییی؟
تهیونگ: من چند تا کار دارم و تا شب طول میکشه اما شب میریم بار ولی......
ات: ولی؟
تهیونگ: لباس خوب میپوشی و اونجا از کنارم جم نمیخوری.
ات: ..... باش
𝓨/𝓷:
بعد از صبونه تهیونگ رفت تا به کاراش برسه منم چون حوصلم سر رفته بود رفتم پیش خدمتکارا که ببینم کاری هست من انجام بدم یا نه.
آجوما: اما خانوم شما نمیتونین کار کنین
ات: چرا؟
اجوما: چون شما خانوم این خونه این و آقا اگه ببینه عصبانی میشه
ات: چه ربطی داره من میخوام کمک کنم تهیونگ هم هیچی نمیگه عوضش خوشحال میشه
اجوما:.........
#repost #new_post #jungkook #bts #namjoon #jimin #j_hope #suga #taehyung #jk #jin #bunny #namkook #taekook #jikook #explore #جونگکوک #بی_تی_اس #جیمین #تهیونگ #جین #نامجون #تهکوک #نامکوک #شوگا #جیهوپ #پست_جدید #ریلیز @jin.hoo_18
رو تخت دراز کشیده بودم و فکر میکردم که دیدم یه دفعه تهیونگ با بالا تنه لخت و یه حوله دور کمرش از حموم اومد.
زود چشامو بستم
ات: یاااا تهیونگااا زود باش یه چیزی بپوش
تهیونگ اومد نشست پیشمو.....
(اهم اهم دیگه خودتون تصورش میکنین😁)
*صبح*
𝓨/𝓷:
از خواب که بیدار شدم با جای خالی تهیونگ مواجه شدم.
بعد از کارای لازم از اتاق اومدم بیرون و داشتم از پله ها میرفتم پایین که چشمم به میز صبحونه خورد.
تهیونگ داشت تو آشپزخونه یه چیزی میپخت.
ات: تهیونگ؟ آشپزی؟
تهیونگ: بیدار شدی چاگیا. چیه خب نمیتونم اشپزی کنم؟
ات: چرا میتونی اما تاحالا تورو موقع آشپزی ندیده بودم.
تهیونگ: حالا دیدی برو بشین ببین چیا درست کردممممم.
اولش یه ناخونک از پنکیکی که درست میکرد برداشتم و پا به فرار گزاشتم. صداش تا پذیرایی میومد.
تهیونگ: مگه دستم بهت نرسه
رفتم نشستم سر جام رو صندلی که تهیونگم با پنکیکا اومد.
ات: چیزی نریختی که توشون؟ مسموم نشم؟
یه چشم غره بهم رفت و پنکیکارو گزاشت رو میز.
پاشدم و بغلش کردم. تایگرم چه زود ناراحت میشه.تو حتی بهم زهر هم بدی من میخورم.
𝓣𝓪𝓮𝓱𝓾𝓷𝓰:
با این حرفش خندم گرفت. منم بغلش کردم و گذاشتمش رو صندلی و یکمی از پنکیکو گذاشتم دهنش.
ات: اومممم ..... میشه..... امروز.... بریم...( با دهن پر)
تهیونگ: اول بخور تموم کن بعد. ( خنده)
بعد از قورت دادن غذا پرسیدم
تهیونگ: کجا میخواستی بریم؟
ات: بار
تهیونگ: بار؟..... اوممممم به یه شرط
ات: چییی؟
تهیونگ: من چند تا کار دارم و تا شب طول میکشه اما شب میریم بار ولی......
ات: ولی؟
تهیونگ: لباس خوب میپوشی و اونجا از کنارم جم نمیخوری.
ات: ..... باش
𝓨/𝓷:
بعد از صبونه تهیونگ رفت تا به کاراش برسه منم چون حوصلم سر رفته بود رفتم پیش خدمتکارا که ببینم کاری هست من انجام بدم یا نه.
آجوما: اما خانوم شما نمیتونین کار کنین
ات: چرا؟
اجوما: چون شما خانوم این خونه این و آقا اگه ببینه عصبانی میشه
ات: چه ربطی داره من میخوام کمک کنم تهیونگ هم هیچی نمیگه عوضش خوشحال میشه
اجوما:.........
#repost #new_post #jungkook #bts #namjoon #jimin #j_hope #suga #taehyung #jk #jin #bunny #namkook #taekook #jikook #explore #جونگکوک #بی_تی_اس #جیمین #تهیونگ #جین #نامجون #تهکوک #نامکوک #شوگا #جیهوپ #پست_جدید #ریلیز @jin.hoo_18
۲۷.۲k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.