🍁با قوز پشتم کوه می سازم🍁
یک مُژه در پلکم فرود آمد ... یک میله از زندانِ من کم شد
تا کِش بیاید ساعتِ رفتن ... پل زیر پای رفتنم خم شد
بعد از تو هر آینه ای دیدم ... دیوار در ذهنم مجسم شد
از دودمانِ سِدر و کافوری ... با خنده از من دست می شوری
تنهایی ام را شیر خواهم داد ... اوضاع را تغییر خواهم داد
اندامی از اندوه می سازم ... با قوزِ پشتم کوه می سازم
#شعر#شاعر
#علیرضا_آذر
#دکلمه
#گوینده
#محمد_خوش_بین
تا کِش بیاید ساعتِ رفتن ... پل زیر پای رفتنم خم شد
بعد از تو هر آینه ای دیدم ... دیوار در ذهنم مجسم شد
از دودمانِ سِدر و کافوری ... با خنده از من دست می شوری
تنهایی ام را شیر خواهم داد ... اوضاع را تغییر خواهم داد
اندامی از اندوه می سازم ... با قوزِ پشتم کوه می سازم
#شعر#شاعر
#علیرضا_آذر
#دکلمه
#گوینده
#محمد_خوش_بین
۳.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.