🍒🌱یک شبی هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمها
🍒🌱یک شبی هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پر از خواب شود و من ببوسمت و بگویم کمی دیگر که حرف بزنیم میخوابیم . هی برایت تعریف کنم از بچگیهایم که چقدر دلم میخواست پرنده باشم و بروم روی ماه خورشید را ببوسم و نمیشد و من غصه میخوردم و مادربزرگم کله ام را می بوسید و میگفت طفلک دیوانه من . هی من برایت تعریف کنم از تنهایی این چند قرن که تو نبودی و من هر شب می نشستم با رودخانه حرف میزدم درباره تو و رودخانه می خندید و میگفت نیست ، نمی آید ، بخواب . هی من برایت تعریف کنم هر بهار که رد میشد و تو نبودی ، من چقدر می پژمردم در تماشای بوسه بازی پروانه و گل حسن یوسف حیاط خانه قدیمی مان .
هی من حرف بزنم و نگذارم تو بخوابی و کم کم صبح شود . اولین شعاع آفتاب که از لابلای پرده پنجره به تن ترد و نازک تو تابید ، سفت بغلت کنم و تو را میان بوسه و نوازش بخوابانم ، تنگ آغوش خودم . که بخوابی و چشمهای درشت تیره ات را ببندی ، که این روزگار کینه توز هیچوقت تحمل دو خورشید در یک آسمان را ندارد .
تو بخوابی ، من بنشینم به تماشاکردنت . هی روز شب شود ، شب روز شود ، تو خواب باشی ... همه ایام بگذرند ، و ما همانطور برای همیشه با هم بمانیم . تو خواب ، من غرق تماشا . من و تو دو تشنه لب نزدیک هم ، تندیس نیاز و ناز ، جهان آرام .....🍒🌱
هی من حرف بزنم و نگذارم تو بخوابی و کم کم صبح شود . اولین شعاع آفتاب که از لابلای پرده پنجره به تن ترد و نازک تو تابید ، سفت بغلت کنم و تو را میان بوسه و نوازش بخوابانم ، تنگ آغوش خودم . که بخوابی و چشمهای درشت تیره ات را ببندی ، که این روزگار کینه توز هیچوقت تحمل دو خورشید در یک آسمان را ندارد .
تو بخوابی ، من بنشینم به تماشاکردنت . هی روز شب شود ، شب روز شود ، تو خواب باشی ... همه ایام بگذرند ، و ما همانطور برای همیشه با هم بمانیم . تو خواب ، من غرق تماشا . من و تو دو تشنه لب نزدیک هم ، تندیس نیاز و ناز ، جهان آرام .....🍒🌱
۲۸.۸k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱