استوری عاشقانه😍
Sar beni ben sana kendimi feda etmişim
بغلم کن من خودمرو فدای تو کردم
Sev beni bu canı uğruna heba etmişim
دوسم بدار این جان رو در راه تو تلف کردم
Sevgilim herşeyim gönlüme taht kuran dilberim
عشقم همه چیزم دلبرم که برتخت دلم نشستی
Sevdalar aşka doymak için
عشاق برای سیرآب شدن ازعشق
Vuslatlar sana kanmak için
وصالها برای فهمیدن توست
Denedim yetmiyor dertlerim bitmiyor
امتحان کردم کافی نیست درد هام تموم نمیشه
Bu sizi dinmiyor
این درد تموم نمی شه
Ne doyarım ne kanarım ben sana dilberim
نه مثله تو پیدا می کنم نه ازت سیر می شم ای دلبره من
Vur Beni
منو بزن
O gözler O kaşlar ne işe yarar
اون چشمها اون ابروها به چه دردی میخوره
Yor beni
#الیاس_یاچینتاش_دیلبریم
میپنداشتم که عشق ، هرگز دیگر به خانهی من نخواهد آمد
میپنداشتم که شعر برای همیشه مرا ترک گفته است
میپنداشتم که شادی
کبوتریست که دیگر به بام من نخواهد نشست .
میپنداشتم که تنهایی
دیگر دست از جان من نخواهد کشید
و خستگی ، دیگر روح مرا ترک نخواهد گفت .
تو طلوع کردی
و عشق باز آمد .
شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال زنان بازگشت .
تنهایی و خستگی بر خاک ریخت .
من با توام و آینههای خالی ، از تصویرهای مِهر و امید سرشار میشوند . کنار تو ، خود را بازیافتهام ، به زندگی برگشتهام و امیدهای بزرگ رویایی ، ترانههای شادمانه را به لبهای من باز آوردهاند .
هرگز هیچ چیز در پیرامون من از تو عظیمتر نبوده است
@boof_graphy
بغلم کن من خودمرو فدای تو کردم
Sev beni bu canı uğruna heba etmişim
دوسم بدار این جان رو در راه تو تلف کردم
Sevgilim herşeyim gönlüme taht kuran dilberim
عشقم همه چیزم دلبرم که برتخت دلم نشستی
Sevdalar aşka doymak için
عشاق برای سیرآب شدن ازعشق
Vuslatlar sana kanmak için
وصالها برای فهمیدن توست
Denedim yetmiyor dertlerim bitmiyor
امتحان کردم کافی نیست درد هام تموم نمیشه
Bu sizi dinmiyor
این درد تموم نمی شه
Ne doyarım ne kanarım ben sana dilberim
نه مثله تو پیدا می کنم نه ازت سیر می شم ای دلبره من
Vur Beni
منو بزن
O gözler O kaşlar ne işe yarar
اون چشمها اون ابروها به چه دردی میخوره
Yor beni
#الیاس_یاچینتاش_دیلبریم
میپنداشتم که عشق ، هرگز دیگر به خانهی من نخواهد آمد
میپنداشتم که شعر برای همیشه مرا ترک گفته است
میپنداشتم که شادی
کبوتریست که دیگر به بام من نخواهد نشست .
میپنداشتم که تنهایی
دیگر دست از جان من نخواهد کشید
و خستگی ، دیگر روح مرا ترک نخواهد گفت .
تو طلوع کردی
و عشق باز آمد .
شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال زنان بازگشت .
تنهایی و خستگی بر خاک ریخت .
من با توام و آینههای خالی ، از تصویرهای مِهر و امید سرشار میشوند . کنار تو ، خود را بازیافتهام ، به زندگی برگشتهام و امیدهای بزرگ رویایی ، ترانههای شادمانه را به لبهای من باز آوردهاند .
هرگز هیچ چیز در پیرامون من از تو عظیمتر نبوده است
@boof_graphy
۲.۸k
۰۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.