فیک: گودال
فیک: گودال
part³⁸
" چه شرطی؟ "a.t
" منم باهات بیام "jk
" چییی؟ دیگه چی؟معلوم هست چی میگی معلومه که نمیشه "a.t
" پس تو هم نمیتونی بری "jk
" تو ... "a.t
میدونست هر چی بگه اخرش جئون حرف خودشو میزنه راه چارهی جز این نداشت
" خیلی خب باش "a.t
" خوبه پس بریم "jk
راه افتادن
" تو کجا؟ "jk
یونسوک: یعنی چی که تو کجا؟ توی که هیچ کارشی بری منی که رفیقشم نیام ، حرف نزن راه تو برو
_کافه_
" اینجاس "a.t
" خیلی خب بریم تو "jk
" هی هی هی وایسا ببینم "a.t
" باز چی شده؟ "jk
" میخوای همین طوری بری تو! دیونه ای "a.t
" میخوای چیکار کنم ، همین جا وایسم ببینم خانم کی کارشون با یارو تموم میشه بعد بریم پی کارمون؟ "jk
" همچین چی نگفتم ، فقط تو و یونسوک باید برید یه جا که شوگا نتونه شما رو ببینه ولی یه جا باشه که جنابعالی بتونه حواسش بهم باشه "a.t
" خیلی خب کجا؟ "jk
نگاهشو سمت یونسوک چرخوند
یونسوک: بسپارش به من یجا خوب میشناسم
وارد کافه شد
قدم های آرومی در محیط برمیداشت و با چشماش به دنبال شخص بود
با شنیدن صداش توجهش به طرف دیگهی جذب شد
شوگا: ا.ت ، اینجا
به سمت میز قدم برداشت
"ببخشید اگه منتظرت گذاشتم "a.t
شوگا: ایرادی نداره ، بشین سر پا واینسا
بر روی صندلی نشست و با نشستنش چشمش به میز دیگهی افتاد با افرادی آشنا
" احمقا چرا اونجا نشستن! (اروم) "a.t
شوگا: چی؟
" عا عا هیچی "a.t
شوگا: داری به کجا نگاه میکنی؟
کمی خم شد پشت سرش ببینه ولی دست دختر بری روی دستش نشست و مانعش شد
" نه نه نه ، چیزی نیست "a.t
شوگا: خیلی خب باشه
دستش برداشت و بر روی پاهاش قرار داد
" میشنوم "a.t
شوگا: چی میخوری؟
" میخواستی اینو بهم بگی؟ "a.t
شوگا: خخخ معلومه که نه ولی بیا یه چیزی بخوریم بعد میگم
" خیلی خب باشه "a.t
شوگا: نگفتی چی میخوری؟
" فقط یه قهوه "a.t
شوگا: باش ، گارسون
گارسون: بفرمایید چی میل دارید
شوگا: یه قهوه تلخ و یه قهوه با شکر برای خانم
گارسون: حتما
(گارسون رفت)
" با شکر لازم نبود "a.t
شوگا: همیشه قهوه با شکر میخوردی، نظرت عوض شده؟
" هنوزم دوست دارم ولی قهوه تلخ هم خوبه "a.t
شوگا: قهوه با شکر مثل خودتت شیرین میمونه هیچ وقت تلخ نشو
part³⁸
" چه شرطی؟ "a.t
" منم باهات بیام "jk
" چییی؟ دیگه چی؟معلوم هست چی میگی معلومه که نمیشه "a.t
" پس تو هم نمیتونی بری "jk
" تو ... "a.t
میدونست هر چی بگه اخرش جئون حرف خودشو میزنه راه چارهی جز این نداشت
" خیلی خب باش "a.t
" خوبه پس بریم "jk
راه افتادن
" تو کجا؟ "jk
یونسوک: یعنی چی که تو کجا؟ توی که هیچ کارشی بری منی که رفیقشم نیام ، حرف نزن راه تو برو
_کافه_
" اینجاس "a.t
" خیلی خب بریم تو "jk
" هی هی هی وایسا ببینم "a.t
" باز چی شده؟ "jk
" میخوای همین طوری بری تو! دیونه ای "a.t
" میخوای چیکار کنم ، همین جا وایسم ببینم خانم کی کارشون با یارو تموم میشه بعد بریم پی کارمون؟ "jk
" همچین چی نگفتم ، فقط تو و یونسوک باید برید یه جا که شوگا نتونه شما رو ببینه ولی یه جا باشه که جنابعالی بتونه حواسش بهم باشه "a.t
" خیلی خب کجا؟ "jk
نگاهشو سمت یونسوک چرخوند
یونسوک: بسپارش به من یجا خوب میشناسم
وارد کافه شد
قدم های آرومی در محیط برمیداشت و با چشماش به دنبال شخص بود
با شنیدن صداش توجهش به طرف دیگهی جذب شد
شوگا: ا.ت ، اینجا
به سمت میز قدم برداشت
"ببخشید اگه منتظرت گذاشتم "a.t
شوگا: ایرادی نداره ، بشین سر پا واینسا
بر روی صندلی نشست و با نشستنش چشمش به میز دیگهی افتاد با افرادی آشنا
" احمقا چرا اونجا نشستن! (اروم) "a.t
شوگا: چی؟
" عا عا هیچی "a.t
شوگا: داری به کجا نگاه میکنی؟
کمی خم شد پشت سرش ببینه ولی دست دختر بری روی دستش نشست و مانعش شد
" نه نه نه ، چیزی نیست "a.t
شوگا: خیلی خب باشه
دستش برداشت و بر روی پاهاش قرار داد
" میشنوم "a.t
شوگا: چی میخوری؟
" میخواستی اینو بهم بگی؟ "a.t
شوگا: خخخ معلومه که نه ولی بیا یه چیزی بخوریم بعد میگم
" خیلی خب باشه "a.t
شوگا: نگفتی چی میخوری؟
" فقط یه قهوه "a.t
شوگا: باش ، گارسون
گارسون: بفرمایید چی میل دارید
شوگا: یه قهوه تلخ و یه قهوه با شکر برای خانم
گارسون: حتما
(گارسون رفت)
" با شکر لازم نبود "a.t
شوگا: همیشه قهوه با شکر میخوردی، نظرت عوض شده؟
" هنوزم دوست دارم ولی قهوه تلخ هم خوبه "a.t
شوگا: قهوه با شکر مثل خودتت شیرین میمونه هیچ وقت تلخ نشو
۱۵.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.