فیک: گودال
فیک: گودال
part³⁷
" خخخ دیونه ، بفرمایید "jk
یونسوک بیرون رفت و پشت سرش جئون
آهسته توی خیابونا قدم برمیداشتن
" خیلی خب کجا میخواید برید؟ "jk
" من یه چندتا جا کار دارم میخوام برم اونجا "a.t
" خیلی خب بریم "jk
" نههههه "
( یونسوک و ا.ت همزمان گفتن )
" چتونه! گوشام کر شد "jk
یونسوک: ا.ت خودش باید بره
" اره خودم باید برم شما نباید بیاید "a.t
" یکی اینکه منظورت از شما ، منم ، یکی دیگه اینکه کجا میخوای بری دقیقا که نباید بیام "jk
" به تو چه! "a.t
" جانم؟! "jk
( یونسوک با بازوش میزنه به ا.ت )
" اعممم چیزه یعنی منظورم اینه که لزومی نداره خودتو بخاطر من خسته میکنی متونی بری خونه و با دوستات وقت بگذرونی "a.t
" اینکه چیکار کنم به خودم مربوطه ، تو هم بجای این چرت پرتا درست بگو ببینم کجا میخوای بری "jk
" اوفففف نخوام بگم باید کیو ببینم؟! "a.t
" هیچکسو میشناسی؟ نه از کجا میخوای بشناسی ، پس بگو کجا میخوای بری؟ "jk
" نمیخوام بگم پس برو خونه "a.t
" یا همین الان میگی یا با خودم میبرمت خونه "jk
" نمیخوام "a.t
" باید بگی "jk
یونسوک از بحث این دو خسته شد و با صدای بلند حرف زد
یونسوک: میخواد شوگا رو ببینه( بلند )
" چی؟ شوگا؟ "jk
" وای یونسوک ریدی (اروم) "a.t
تن صداشو بالا برد
" هی حرف بزن ببینم ، مگه قرار نشد اونو نبینی! "jk
با بالا بردن تن صداش ، دختر هم همینکار کرد
" اون خواست منو ببینه "a.t
" تو چرا قبول کردی؟ "jk
" چون میخواستم ببینم چی میگه "a.t
تن صداش پایین امد
" چی؟ "jk
نگاهشو به زمین داد و با صدای ملایم حرف زد
" فقط خواستم یه بار به حرفاش گوش کنم ببینم چیمیگه فقط یه بار "a.t
" میخوای برگردی پیشش؟ "jk
با شنیدن این جمله سریع سرشو بالا آورد و تند تند سرشو به نشونه ' نه ' تکون داد
" نه نه اصلا ، اصلا نمیخوام برگردم پیشش فقط میخوام بهش گوش کنم همین بخدا راست میگم "a.t
به چشماش نگاه کرد
چشماشداشت راست میگفت
' همیشه اینقدر چشماش معصوم بود! '
باد با موهای باز و لخت دختر بازی میکرد
موهاش در هوا در حال رقصیدن بود و چشمانش در التماس
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
-سعدی-
چشماشو ازش دزدید و به طرف دیگری خیره شد
" خیلی خب باشه "jk
با شنیدن این جمله برق ذوق در چشمانش درخشید
" ولی به یه شرط "jk
ذوق به زودی ازش دوری کرد
لبخندش محو شد و به جئون خیره شد
هیچ وقت شرط های خوبی نداشته الانم چیز خوبی در انتظارش نیست
part³⁷
" خخخ دیونه ، بفرمایید "jk
یونسوک بیرون رفت و پشت سرش جئون
آهسته توی خیابونا قدم برمیداشتن
" خیلی خب کجا میخواید برید؟ "jk
" من یه چندتا جا کار دارم میخوام برم اونجا "a.t
" خیلی خب بریم "jk
" نههههه "
( یونسوک و ا.ت همزمان گفتن )
" چتونه! گوشام کر شد "jk
یونسوک: ا.ت خودش باید بره
" اره خودم باید برم شما نباید بیاید "a.t
" یکی اینکه منظورت از شما ، منم ، یکی دیگه اینکه کجا میخوای بری دقیقا که نباید بیام "jk
" به تو چه! "a.t
" جانم؟! "jk
( یونسوک با بازوش میزنه به ا.ت )
" اعممم چیزه یعنی منظورم اینه که لزومی نداره خودتو بخاطر من خسته میکنی متونی بری خونه و با دوستات وقت بگذرونی "a.t
" اینکه چیکار کنم به خودم مربوطه ، تو هم بجای این چرت پرتا درست بگو ببینم کجا میخوای بری "jk
" اوفففف نخوام بگم باید کیو ببینم؟! "a.t
" هیچکسو میشناسی؟ نه از کجا میخوای بشناسی ، پس بگو کجا میخوای بری؟ "jk
" نمیخوام بگم پس برو خونه "a.t
" یا همین الان میگی یا با خودم میبرمت خونه "jk
" نمیخوام "a.t
" باید بگی "jk
یونسوک از بحث این دو خسته شد و با صدای بلند حرف زد
یونسوک: میخواد شوگا رو ببینه( بلند )
" چی؟ شوگا؟ "jk
" وای یونسوک ریدی (اروم) "a.t
تن صداشو بالا برد
" هی حرف بزن ببینم ، مگه قرار نشد اونو نبینی! "jk
با بالا بردن تن صداش ، دختر هم همینکار کرد
" اون خواست منو ببینه "a.t
" تو چرا قبول کردی؟ "jk
" چون میخواستم ببینم چی میگه "a.t
تن صداش پایین امد
" چی؟ "jk
نگاهشو به زمین داد و با صدای ملایم حرف زد
" فقط خواستم یه بار به حرفاش گوش کنم ببینم چیمیگه فقط یه بار "a.t
" میخوای برگردی پیشش؟ "jk
با شنیدن این جمله سریع سرشو بالا آورد و تند تند سرشو به نشونه ' نه ' تکون داد
" نه نه اصلا ، اصلا نمیخوام برگردم پیشش فقط میخوام بهش گوش کنم همین بخدا راست میگم "a.t
به چشماش نگاه کرد
چشماشداشت راست میگفت
' همیشه اینقدر چشماش معصوم بود! '
باد با موهای باز و لخت دختر بازی میکرد
موهاش در هوا در حال رقصیدن بود و چشمانش در التماس
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
-سعدی-
چشماشو ازش دزدید و به طرف دیگری خیره شد
" خیلی خب باشه "jk
با شنیدن این جمله برق ذوق در چشمانش درخشید
" ولی به یه شرط "jk
ذوق به زودی ازش دوری کرد
لبخندش محو شد و به جئون خیره شد
هیچ وقت شرط های خوبی نداشته الانم چیز خوبی در انتظارش نیست
۱۱.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.