عاشقانه های شبنم

فصلِ پاییز است و دل تنگ است و من جا مانده ام 
در حصارِ عاشقیها من چه تنها مانده ام
زیرِ بارانِ خزان با خش خشِ برگِ درخت
گوییا اینجا فقط من زار و شیدا مانده ام
بس که چشمانم به در, گوشم به آوای تو بود
این چنین بی تابم و در فکر و  سودا مانده ام
در کویرِ عاشقی در پهنه‌ی خشکِ دلم
لیک با اشک دو چشمم بِینِ دریا مانده ام
شب سحر شد, خواب در چشمِ تَرَم هرگز نشد
در میانِ موجِ غم, با فکرِ فردا مانده ام
کاش می آمد رفیقِ سبزه و یارِ ِچمن 
تا ببیند من چه پیرم یا که برنا مانده ام
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم درکنار زندگیم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط