عروسی پسر داییم بود بعد من همینکه رفتم یه ربع بعد گرفتم خ
عروسی پسر داییم بود بعد من همینکه رفتم یه ربع بعد گرفتم خوابیدم تا شام بیدار شدم شام خوردم بعد سرمو کردم تو گوشیم
اومدیم خونه فرداش زنداییم زنگ زد ننم گوشیو داد من سلام احوالپرسی
گفت:مرسی عزیزمم چقد جالب رقصیدی دیشب
من:....عا بوس به کلت قابل نداشت چه حرفیه بالاخره مجلس باید گرم میشد
هرچی فکر میکنم یادم نمیاد زنداییم مواد بزنه....
اومدیم خونه فرداش زنداییم زنگ زد ننم گوشیو داد من سلام احوالپرسی
گفت:مرسی عزیزمم چقد جالب رقصیدی دیشب
من:....عا بوس به کلت قابل نداشت چه حرفیه بالاخره مجلس باید گرم میشد
هرچی فکر میکنم یادم نمیاد زنداییم مواد بزنه....
۳.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.