📼✉️
مثل من 🌱.
شاید یادت نیاد اونروز ولی من قشنگ یادمه .
حتی روزشم یادمه که کِی بود .
وسطایِ پاییز بود ! داشتم پنجره های اتاقو پاک میکردم که یهو صدای ماشینت رو از داخل کوچه
شنیدم . همینطوری داشتم نگات میکردم و تو اصلا حواست نبود به نگاه کردنم .
داشتی با سوئیچت درهایِ ماشین رو قفل میکردی . وقتی کارت تموم شد زود در خونه رو باز کردی رفتی تو . بعد از چند دقیقه از پنجرهٔ اتاقت که روبروی پنجرهٔ اتاقم هست دیدمت!
داشتی وسایلاتو میذاشتی روی میز کارت .
بعدشم عینکتو از چشمات درآوردی و روی میز گذاشتی. نشستی روی صندلی و سرتو تکیه دادی بهش . چشات بسته بود ! گمونم خیلی خسته بودی . همینطوری محو نگاه کردنت بودم که یدفعه چشات و باز کردی و نگات و به پنجرهای که داشتم نگات میکردم دوختی !
هول شدمو از صندلی که کنارم بود پام خورد بهش و افتادم زمین . از خجالتم نتونستم پاشم ولی از این فاصلهٔ دور من محو چشمایِ خستهات شدم و هنوزم که هنوزه دلتنگه دوباره دیدنت.
#یک_عاشقانهٔ_آرام💊
#میم_عین❄️
#کپی_حرام🚫
شاید یادت نیاد اونروز ولی من قشنگ یادمه .
حتی روزشم یادمه که کِی بود .
وسطایِ پاییز بود ! داشتم پنجره های اتاقو پاک میکردم که یهو صدای ماشینت رو از داخل کوچه
شنیدم . همینطوری داشتم نگات میکردم و تو اصلا حواست نبود به نگاه کردنم .
داشتی با سوئیچت درهایِ ماشین رو قفل میکردی . وقتی کارت تموم شد زود در خونه رو باز کردی رفتی تو . بعد از چند دقیقه از پنجرهٔ اتاقت که روبروی پنجرهٔ اتاقم هست دیدمت!
داشتی وسایلاتو میذاشتی روی میز کارت .
بعدشم عینکتو از چشمات درآوردی و روی میز گذاشتی. نشستی روی صندلی و سرتو تکیه دادی بهش . چشات بسته بود ! گمونم خیلی خسته بودی . همینطوری محو نگاه کردنت بودم که یدفعه چشات و باز کردی و نگات و به پنجرهای که داشتم نگات میکردم دوختی !
هول شدمو از صندلی که کنارم بود پام خورد بهش و افتادم زمین . از خجالتم نتونستم پاشم ولی از این فاصلهٔ دور من محو چشمایِ خستهات شدم و هنوزم که هنوزه دلتنگه دوباره دیدنت.
#یک_عاشقانهٔ_آرام💊
#میم_عین❄️
#کپی_حرام🚫
۴.۷k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.