انتقام سخت p11 اخر
انتقام سخت p11 اخر
صبح
از زبان ات
صبح زود از خواب پا شدم رفتم حموم بعد ی میکاپ لایت کردم و ی لباس خوشگل پوشیدم سویچ ماشینمو برداشتم و رفتم سمت ماشین سوارش شدم و رفتم سمت اداره پلیس
چند ساعت بعد
شکایتمو کردم از یونا و برگشتم خونه رفتم تو حال که تهیونگ رو دیدم که روی فرش نشسته و داره با هانیل بازی میکنه
رفتم جلو و نشستم کنار ته و ی بوسه ریز ب لباش کردم و گفتم
+دارید بدون مامان بازی میکنین باشه قلبم شکست
_وای مگه میشه بدون تو باشع
و بعد ی عالمه بازی رفتم. تو اتاقم کع تهیونگ. اومد تو اتاق از پشت بغلم کرد و گفت
_نمیدونی چقد دلم برا بوت تنگ شده بود دلم برا موهات گردنت لبات سین*هات حتی اونجاتم تنگ شده بود
+یااااااا تهیوناااااا
که تهیونگ منو برگردوند و دستاشو دورکمرم حلقه کرد و گفت
_چیه چیه چرا خجالت میکشی
+اخه.... ببین چند وقته باهم نیستیم یکم عجیب اومد برام
_اوم پس چطوره هانیل رو بزاریم امشب پیش پدر بزرگ و مادر بزرگش بمونه
+یا یاااا گمشو اون ور کار دارم
تهیونگ با خنده رفت منم لباسامـ عوض کردم و رفتم پایین پیش ته و هانیل
چند روز بعد
یونا افتاد زندان و ته از یونا طلاق گرف منو ته ازدواج کردیم و رفتیم ایتایلا داریم زندگی میکنیم....
۶سال بعد
♡مامان مامان
+چیه هانیل
♡ببین پروانه گرفتم
+کو ببینمش چقد خوشگله
_ها چی خوشگله ببینمش وای واقعاخثشگله ولی من دوتا فرشته میشناسم که از اون پروانه خوشگل ترن
♡اونا کین بابا
_اوم بزار ببینم
که تهیونگ ات و هانیل رو قلقلک داد و اوفتادن روی چمنا توی جنگلی که درست کنار دریا بود بعد هامیل و ات تهیونگ رو قلقلک دادن و بعد باهم روی چمنا دراز کشیدم و به اسمون زیبای ابی نگاه کردن
پایان فیک
ممنون که خوندید
صبح
از زبان ات
صبح زود از خواب پا شدم رفتم حموم بعد ی میکاپ لایت کردم و ی لباس خوشگل پوشیدم سویچ ماشینمو برداشتم و رفتم سمت ماشین سوارش شدم و رفتم سمت اداره پلیس
چند ساعت بعد
شکایتمو کردم از یونا و برگشتم خونه رفتم تو حال که تهیونگ رو دیدم که روی فرش نشسته و داره با هانیل بازی میکنه
رفتم جلو و نشستم کنار ته و ی بوسه ریز ب لباش کردم و گفتم
+دارید بدون مامان بازی میکنین باشه قلبم شکست
_وای مگه میشه بدون تو باشع
و بعد ی عالمه بازی رفتم. تو اتاقم کع تهیونگ. اومد تو اتاق از پشت بغلم کرد و گفت
_نمیدونی چقد دلم برا بوت تنگ شده بود دلم برا موهات گردنت لبات سین*هات حتی اونجاتم تنگ شده بود
+یااااااا تهیوناااااا
که تهیونگ منو برگردوند و دستاشو دورکمرم حلقه کرد و گفت
_چیه چیه چرا خجالت میکشی
+اخه.... ببین چند وقته باهم نیستیم یکم عجیب اومد برام
_اوم پس چطوره هانیل رو بزاریم امشب پیش پدر بزرگ و مادر بزرگش بمونه
+یا یاااا گمشو اون ور کار دارم
تهیونگ با خنده رفت منم لباسامـ عوض کردم و رفتم پایین پیش ته و هانیل
چند روز بعد
یونا افتاد زندان و ته از یونا طلاق گرف منو ته ازدواج کردیم و رفتیم ایتایلا داریم زندگی میکنیم....
۶سال بعد
♡مامان مامان
+چیه هانیل
♡ببین پروانه گرفتم
+کو ببینمش چقد خوشگله
_ها چی خوشگله ببینمش وای واقعاخثشگله ولی من دوتا فرشته میشناسم که از اون پروانه خوشگل ترن
♡اونا کین بابا
_اوم بزار ببینم
که تهیونگ ات و هانیل رو قلقلک داد و اوفتادن روی چمنا توی جنگلی که درست کنار دریا بود بعد هامیل و ات تهیونگ رو قلقلک دادن و بعد باهم روی چمنا دراز کشیدم و به اسمون زیبای ابی نگاه کردن
پایان فیک
ممنون که خوندید
۱۴.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.