سخن از جدایی می گویی و جای خالیت در خاطراتی که معنادارتری
سخن از جدایی می گویی و جای خالیت در خاطراتی که معنادارترین لحظات زندگیم را رقم زده مرا میترساند. در این چند سالی که تو را یافته ام، فکر از دست دادنت همچون طوفانی آرامش شبهایم را به هم ریخته اما از آن سخنی به زبان نیاورده ام… نشاندن اخمی بر پیشانی تو حتی برای چند ثانیه، نه مرام من بود و نه در حد طاقتم…. اما گریزی از تقدیر نبوده و نیست.
تنها همراز من در این شبها، ورق زدن دیوان شعر شهریار است که صبر و تحمل اساطیری اش در مقابل یار از دست رفته، این امید را می دهد که شاید کمی دیر، اما سرانجام هر عاشقی معشوق خویش را باز خواهد یافت….
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه
که این ستاره شماران ستاره بارانند
مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد
در این بهار که بر سبزه میگسارانند
به رنگ لعل تو ای گل پیاله های شراب
چو لاله بر لب نوشین جویبارانند
بغیر من که بهارم به باغ عارض تست
جهانیان همه سرگرم نوبهارانند
بیا که لاله رخان لاله ها به دامنها
چو گل شکفته به دامان کوهسارانند
نوای مرغ حزینی چو من چه خواهد بود
که بلبلان تو در هر چمن هزارانند
پیاده را چه به چوگان عشق و گوی مراد
که مات عرصه حسن تو شهسوارنند
تو چون نسیم گذرکن به عاشقان و ببین
که همچو برگ خزانت چه جان نثارانند
به کشت سوختگان آبی ای سحاب کرم
که تشنگان همه در انتظار بارانند
مرا به وعده دوزخ مساز از او نومید
که کافران به نعیمش امیدوارانند
جمال رحمت او جلوه می دهم به گناه
که جلوه گاه جلالش گناهکارانند
تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست
که بندگان در دوست شهریارانههند...
به وقت دلتنگی
محوطه بیمارستان عالی نسب تبریز
#عاشقانه
#خاصترین
تنها همراز من در این شبها، ورق زدن دیوان شعر شهریار است که صبر و تحمل اساطیری اش در مقابل یار از دست رفته، این امید را می دهد که شاید کمی دیر، اما سرانجام هر عاشقی معشوق خویش را باز خواهد یافت….
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه
که این ستاره شماران ستاره بارانند
مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد
در این بهار که بر سبزه میگسارانند
به رنگ لعل تو ای گل پیاله های شراب
چو لاله بر لب نوشین جویبارانند
بغیر من که بهارم به باغ عارض تست
جهانیان همه سرگرم نوبهارانند
بیا که لاله رخان لاله ها به دامنها
چو گل شکفته به دامان کوهسارانند
نوای مرغ حزینی چو من چه خواهد بود
که بلبلان تو در هر چمن هزارانند
پیاده را چه به چوگان عشق و گوی مراد
که مات عرصه حسن تو شهسوارنند
تو چون نسیم گذرکن به عاشقان و ببین
که همچو برگ خزانت چه جان نثارانند
به کشت سوختگان آبی ای سحاب کرم
که تشنگان همه در انتظار بارانند
مرا به وعده دوزخ مساز از او نومید
که کافران به نعیمش امیدوارانند
جمال رحمت او جلوه می دهم به گناه
که جلوه گاه جلالش گناهکارانند
تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست
که بندگان در دوست شهریارانههند...
به وقت دلتنگی
محوطه بیمارستان عالی نسب تبریز
#عاشقانه
#خاصترین
۲۵.۵k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.