🍁غزل گفتن برای تو به غیر از روسیاهی نیست🍁
به غیر از تکیه بر دیوار برایم تکیه گاهی نیست
نشستی گرچه پهلویم ولی از عشق نگاهی نیست
امید زندگانی می شود دور وقتی نزدیکی
محبت کردنت بادیست که گاهی هست و گاهی نیست
تو مثل یک بیابانی و من در تو پی آبم
ببار ای ابر باران خیز که از آب هیچ نشانی نیست
غم تو گله کفتاریست که یورش کرده بر جانم
که قتل پیکر فرسوده کار اشتباهی نیست
به جرم یک تفس با تو عمری ست که می میرم
به غیر از عاشقت بودن مرا دیگر گناهی نیست
غزل گفتن بدون تو مرا رسوای عالم کرد
غزل گفتن برای تو به غیر از روسیاهی نیست
#محمد_خوش_بین
نشستی گرچه پهلویم ولی از عشق نگاهی نیست
امید زندگانی می شود دور وقتی نزدیکی
محبت کردنت بادیست که گاهی هست و گاهی نیست
تو مثل یک بیابانی و من در تو پی آبم
ببار ای ابر باران خیز که از آب هیچ نشانی نیست
غم تو گله کفتاریست که یورش کرده بر جانم
که قتل پیکر فرسوده کار اشتباهی نیست
به جرم یک تفس با تو عمری ست که می میرم
به غیر از عاشقت بودن مرا دیگر گناهی نیست
غزل گفتن بدون تو مرا رسوای عالم کرد
غزل گفتن برای تو به غیر از روسیاهی نیست
#محمد_خوش_بین
۴.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.