فصل:دوم
فصل:دوم
پارت:دوم
ویو ساعت ۱۲ ظهر
از دید ات
از خواب یهویی بیدار شدم دیدم ساعت ۱۲ ظهرههههه زود بلند شدم لباسم رو عوض کردم و به خودم یکم رسیدم رفتم خونمون تا برای پرواز امشب آماده بشم و برم چین هنوز نصف وسایلم رو آماده نکرده بودم تا رسیدم خونه نهار خوردم و رفتم بقیه وسایلم رو جمع کردم و یکم خوابیدم
از دید جیمین
دیشب دیگه تا اومدم خونه بیهوش شدم و خوابیدم تا ظهر امروز دوباره یکم خورده کاری مونده بود که باید انجام بدم و دیگه امشب برم چین
ویو ساعت ۶
از دید ات
از خواب پریدم دیدم ساعت شیشه من هشت پرواز دارم زود رفتم حموم ۳۰ مینی کردم و اومدم بیرون تا موهام رو حالت بدم و لباش بپوشم ساعت نزدیک های هشت بود زود رفتم پایین و رفتم به سمت فرودگاه رسیدیم با مامان بابام خدافظی کردم و رفتم سوار هواپیما شدم
از دید جیمین
کارام که تموم شد رفتم خونه وسایلم رو برداشتم و رفتم به سمت فرودگاه سوار هواپیما شدیم و تا سوار شدم چشام رو بستم که خوابم برد دیگه هیچی نفهمیدم که صدای میومد میگفتن رسیدیم پیاده شدم و وسایلم و چمدونم رو گرفتم رفتم دم در و منتظر راننده بودم که یه دختری رو دیدم خیلی شبیه ات بود قشنگ انگار ات بود ولی دیگه نگاه نکردم و با خودم گفتن حالا اگر ات هم باشه من دیگه نباید باهاش حرف هم بزنم و همون موقعه راننده رسید سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت عمارتم
از دید ات
وقتی رسیدیم چین چمدونم رو گرفته بودم و دم در منتظر رانندهای بودم که بابام برای گرفته بود که حس کردم نگاه خیرهای رومه کنارم رو نگاه کردم که یه مرد(جیمین)داره سوار یه ماشین خیلی مدل بالا میشه و میره فکر کنم اون داشت نگاهم میکرد با اینکه قیافش رو ندیدم ولی با استایل که داشت میشد فهمید چه مرد جنتلمنیه یه جورایی از استایل خوشم اومده بود همین جور تو فکر بودم که با صدای بوق ماشینی از فکر و خیالم اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و به سمت خونهای که بابام برای گرفته بود رفتم تا رسیدم لباسم رو عوض کردم و خوابیدم خیلی خسته بودم ولی هنوز داشتم به اون مرده تو فرودگاه فکر میکردم خیلی خوش استایل بود کاش زود تر میدیدمش و شمارش رو میگرفتم هعییی دیگه حالا مهم نیست الان بخوابم بهتره فردا کلی کار دارم
خب اینم پارت دوم کیوتام نیدونم دیر به دیر پارت میزارم خیلی خیلی ببخشید کیوتام واقعا متاسفم سعی میکنم زود به زود بزارم یه حمایت کوشولو هم بکنید🥺💗
پارت:دوم
ویو ساعت ۱۲ ظهر
از دید ات
از خواب یهویی بیدار شدم دیدم ساعت ۱۲ ظهرههههه زود بلند شدم لباسم رو عوض کردم و به خودم یکم رسیدم رفتم خونمون تا برای پرواز امشب آماده بشم و برم چین هنوز نصف وسایلم رو آماده نکرده بودم تا رسیدم خونه نهار خوردم و رفتم بقیه وسایلم رو جمع کردم و یکم خوابیدم
از دید جیمین
دیشب دیگه تا اومدم خونه بیهوش شدم و خوابیدم تا ظهر امروز دوباره یکم خورده کاری مونده بود که باید انجام بدم و دیگه امشب برم چین
ویو ساعت ۶
از دید ات
از خواب پریدم دیدم ساعت شیشه من هشت پرواز دارم زود رفتم حموم ۳۰ مینی کردم و اومدم بیرون تا موهام رو حالت بدم و لباش بپوشم ساعت نزدیک های هشت بود زود رفتم پایین و رفتم به سمت فرودگاه رسیدیم با مامان بابام خدافظی کردم و رفتم سوار هواپیما شدم
از دید جیمین
کارام که تموم شد رفتم خونه وسایلم رو برداشتم و رفتم به سمت فرودگاه سوار هواپیما شدیم و تا سوار شدم چشام رو بستم که خوابم برد دیگه هیچی نفهمیدم که صدای میومد میگفتن رسیدیم پیاده شدم و وسایلم و چمدونم رو گرفتم رفتم دم در و منتظر راننده بودم که یه دختری رو دیدم خیلی شبیه ات بود قشنگ انگار ات بود ولی دیگه نگاه نکردم و با خودم گفتن حالا اگر ات هم باشه من دیگه نباید باهاش حرف هم بزنم و همون موقعه راننده رسید سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت عمارتم
از دید ات
وقتی رسیدیم چین چمدونم رو گرفته بودم و دم در منتظر رانندهای بودم که بابام برای گرفته بود که حس کردم نگاه خیرهای رومه کنارم رو نگاه کردم که یه مرد(جیمین)داره سوار یه ماشین خیلی مدل بالا میشه و میره فکر کنم اون داشت نگاهم میکرد با اینکه قیافش رو ندیدم ولی با استایل که داشت میشد فهمید چه مرد جنتلمنیه یه جورایی از استایل خوشم اومده بود همین جور تو فکر بودم که با صدای بوق ماشینی از فکر و خیالم اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و به سمت خونهای که بابام برای گرفته بود رفتم تا رسیدم لباسم رو عوض کردم و خوابیدم خیلی خسته بودم ولی هنوز داشتم به اون مرده تو فرودگاه فکر میکردم خیلی خوش استایل بود کاش زود تر میدیدمش و شمارش رو میگرفتم هعییی دیگه حالا مهم نیست الان بخوابم بهتره فردا کلی کار دارم
خب اینم پارت دوم کیوتام نیدونم دیر به دیر پارت میزارم خیلی خیلی ببخشید کیوتام واقعا متاسفم سعی میکنم زود به زود بزارم یه حمایت کوشولو هم بکنید🥺💗
۱۳.۷k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.