فصل:دوم
فصل:دوم
پارت:سوم
از دید ات
امروز روز اول کاریم بود و کلی کار دارن بای با کسایی که تو شرکت هستن آشنا بشم و اگر تونستم با چند تا شرکت قرار دار ببندم زود آماده شدم صبحونم رو خوردم و رفتم سوار ماشینم شدم توی راه هم یه قهوه گرفتم و رفتم به سمت شرکت توی راه یه شرکتی(شرکت جیمین رو میگه) رو دیدم که نزدیک شرکتم بود گفتم خوبمیشه باهاش قرار داد ببندم شرکت بزرگیه معلومه شرکت موفقی هم هست حالا اینو دیگه ولش رسیدم پیاده شدم و رفتم تو شرکت یه جورایی استرس داشتم وقتی وارد شرکت شدم دیدم برام جشن خوش امی گویی گرفتن خیلی خوشحال شدم فکر میکردم اگر بیام تو شرکت ممکنه کسی از من خوشش نیاد دیگه از همشون تشکر کردم و یکم جشن گرفتم و دیگه همه رفتن سراغ کارشون و منم رفتم تو اتاقم باورم نمیشد حتی اتاقم هم به رنگی که دوست داشتم درست کردن اینا احتمالا همش رو بابام گفته بهشون که انجام بدن این کارا رو خب دیگه رفتم پشت میزم و روز اول کاریم رو شروع کردم
از دید جیمین
امروز قرار برم شرکت رو راست ریز کنم اینجور که گفتن رو به ورشکستگی هست البته چه انتظاری از یه منشی جند..ه باید داشته باشن که هر روز تو شرکت به یکی میده و اصلا حواسش به کارش فقط پنج ماه نبودم ببین شرکت به چه روزی اوفتاد زود آماده شدم قهوه رو خوردم و سوار ماشین شدم راننده اومد و حرکت کردیم به سمت شرکت توی راه داشتم فکر میکردم که باید وضعیت شرکت رو درست کنم کلی کار دارم سعی کنم با شرکت های بزرگ قرار داد ببندم اینقدر فکر کردم آخرش کلافه شدم سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم و یکم چشام رو بستم که دوباره یاد اون دختر توی فرودگاه افتادم که شبیه ات بود اگر خود ات بود چی چیکار کنم یعنی ات اومده چین برای چی چیکار داره حالا شاید ات نیست من هی دارم اینا رو میگم اههه اصلا به هیچی دیگه فکر نمیکنم نزدیکه شرکتم بودیم که یه شرکت دیگه رو دیدم انگار جدید بود نزدیک شرکتم هم بود تا حالا ندیده بودم از رانند پرسیدم گفت که حدود چهار ماهه ساخته شده و زود معروف شده اما هیچکس نمیدونه صاحبش کیه به سرم زد بیام باهاش قرار داد ببندم بنظر شرکت خوبی میاد دیگه رسیدیم شرکتم و پیاده شدم و رفتم داخل تا رسیدم اون منشی جند..ه با یه لباس خیلی باز اومد طرفم و گفت
منشی:آقای پارک خوش اومدید(و خودشو میماله به جیمین)
جیمین:گمشو اون ور جند..ه بخاطر تو شرکتم داره ورشکسته میشه بعد تو چیکار میکنی فقط داری هر روز به اینو اون میدی
منشی:نه نه کی گفته من به اینو اون میدم من همیشه دارم کارم رو میکنم(با عشوه)
جیمین:آره تو راست میگی فکر کردی نمیبینم عکس هات رو
خب کیوتام اینم پارت جدید حمایت یادتون نره 💗
پارت:سوم
از دید ات
امروز روز اول کاریم بود و کلی کار دارن بای با کسایی که تو شرکت هستن آشنا بشم و اگر تونستم با چند تا شرکت قرار دار ببندم زود آماده شدم صبحونم رو خوردم و رفتم سوار ماشینم شدم توی راه هم یه قهوه گرفتم و رفتم به سمت شرکت توی راه یه شرکتی(شرکت جیمین رو میگه) رو دیدم که نزدیک شرکتم بود گفتم خوبمیشه باهاش قرار داد ببندم شرکت بزرگیه معلومه شرکت موفقی هم هست حالا اینو دیگه ولش رسیدم پیاده شدم و رفتم تو شرکت یه جورایی استرس داشتم وقتی وارد شرکت شدم دیدم برام جشن خوش امی گویی گرفتن خیلی خوشحال شدم فکر میکردم اگر بیام تو شرکت ممکنه کسی از من خوشش نیاد دیگه از همشون تشکر کردم و یکم جشن گرفتم و دیگه همه رفتن سراغ کارشون و منم رفتم تو اتاقم باورم نمیشد حتی اتاقم هم به رنگی که دوست داشتم درست کردن اینا احتمالا همش رو بابام گفته بهشون که انجام بدن این کارا رو خب دیگه رفتم پشت میزم و روز اول کاریم رو شروع کردم
از دید جیمین
امروز قرار برم شرکت رو راست ریز کنم اینجور که گفتن رو به ورشکستگی هست البته چه انتظاری از یه منشی جند..ه باید داشته باشن که هر روز تو شرکت به یکی میده و اصلا حواسش به کارش فقط پنج ماه نبودم ببین شرکت به چه روزی اوفتاد زود آماده شدم قهوه رو خوردم و سوار ماشین شدم راننده اومد و حرکت کردیم به سمت شرکت توی راه داشتم فکر میکردم که باید وضعیت شرکت رو درست کنم کلی کار دارم سعی کنم با شرکت های بزرگ قرار داد ببندم اینقدر فکر کردم آخرش کلافه شدم سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم و یکم چشام رو بستم که دوباره یاد اون دختر توی فرودگاه افتادم که شبیه ات بود اگر خود ات بود چی چیکار کنم یعنی ات اومده چین برای چی چیکار داره حالا شاید ات نیست من هی دارم اینا رو میگم اههه اصلا به هیچی دیگه فکر نمیکنم نزدیکه شرکتم بودیم که یه شرکت دیگه رو دیدم انگار جدید بود نزدیک شرکتم هم بود تا حالا ندیده بودم از رانند پرسیدم گفت که حدود چهار ماهه ساخته شده و زود معروف شده اما هیچکس نمیدونه صاحبش کیه به سرم زد بیام باهاش قرار داد ببندم بنظر شرکت خوبی میاد دیگه رسیدیم شرکتم و پیاده شدم و رفتم داخل تا رسیدم اون منشی جند..ه با یه لباس خیلی باز اومد طرفم و گفت
منشی:آقای پارک خوش اومدید(و خودشو میماله به جیمین)
جیمین:گمشو اون ور جند..ه بخاطر تو شرکتم داره ورشکسته میشه بعد تو چیکار میکنی فقط داری هر روز به اینو اون میدی
منشی:نه نه کی گفته من به اینو اون میدم من همیشه دارم کارم رو میکنم(با عشوه)
جیمین:آره تو راست میگی فکر کردی نمیبینم عکس هات رو
خب کیوتام اینم پارت جدید حمایت یادتون نره 💗
۸.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.