رفتم خونه خالم خاله کوچیکم

رفتم خونه خالم... خاله کوچیکم...
خب
بعد مرگ‌مادربزرگم اون بیشتر از همه آسیب خورد...
همه رو از خودش دور کرد
امروز رفتم
خیلی حالش بده...
با بچش الین (۴ سالشه فداش شم) کلی بازی کردم و اینا
و خب... قبل از اینکه مامانجان بمیره میخواستم برم پیش خالم و پیش اون کیک بپزم
ولی بعدا.... دلم به حالش میسوزه....
دیدگاه ها (۱۹)

آخی نازی *تخمه شکوندن و نگاه کردن به بدبختی های سوزو عب ندار...

دوبس دوبسبعد صد سال بریم شمال دوبس دوبسبعد صد سال خواهرم باه...

اوکی اوکی ولی من دلم‌ واسه تامایو تنگ شده....

به شدت حق روانیم کرده بود دختره ای کوسه کش روانی تخم جن کثاف...

زیر باران سئول[پارت 2]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط