رمان عشق ووفشم 💜
رمان عشق ووفشم 💜
پارت هشتم:
دیانا: ت راه بودیم ی دفعه دیدم نیکا جیغ زد تا نیکا جیغ زد ارسلان سریع ترمز زد
ارسلان: چ مرگته ترسیدم😐
نیکا: لباس نگرفتم 😒 ب من ربطی ندارد برگرد باید بگیریم😌
متین: داداش سریع برگرد اگ بر نگردی هممونو با غرغراش کلافه میکنه برو ت اون پاساژه برو 😂🙏
ارسلان: باش باش بریم😹
نیکا: افرین😺
رفتیم هرچی لباس دیدم زشت بودن یکیش خیلی خوب بود(عکسشو میزارم) وای خیلی باحال بود
متین: عشقم یکم احساس نمیکنی باز
نیکا: ن کجاش بازه خیلی خوشگله خیلیم بهم میاد
دیانا: راس میگه دیگ متین ب این خوبی
متین: باشه بگی دیگ چی بگم بت:/
نیکا: رفتم حساب کنم متین نذاشت خودش حساب کرد از مغازه اومدیم بیرون
نیکا: خریدامون تموم شد یادم افتاد متین لباس نگرفت:|
بچها متین لباس نگرفته😂
متین: آخ یادم انداختی😂
اردیا: خو بیا بریم بگیریم دیگ🙃
متینیکا: باش بریم
نیکا: رفتیم یکی کت و شلوار دیدم خیلی مردونه و شیک بود ب بچها گفتم بیاین بریم داخل این مغازه بقیه هم قبول کردن . ب فرو شنده گفتم اون کت و شلوار رو بهم میدید اونم گفت باش کت و شلوار داد بم دادم ب متین
متین: نیکا کت و شلوار و داد بم رفتم تنم کردم اوففففف چ جاذاب شدم🤤😅
نیکا: متین اومد از اتاق پرو بیرون خیلی شیک شده بود قرار شد بگیریم همونو چون متین پول لباسمو حساب کرد منم سریع تا از اتاق پرو بیاد بیرون رفتم حساب کردم چون میدونستم بیاد بیرون نمیذاره
متین: از اتاق پرو اومدم بیرون رفتم حساب کنم فروشنده گفت حساب شده دیدم نیکا داره میخنده فهمیدم کار خودشه ازش تشکر کردم
ارسلان: بچها کاراتون تموم شد
نیکدیا: نه
ارسلان متین: چی مونده دیگ
نیکدیا: لوازم ارایشامون😂
ارسلان متین: شما میخواین از لوازم آرایش بالا برین😂😐
نیکدیا: اره🤣
رفتیم یک عالمه لوازم آرایش خریدیم بعد ارسلان گف
ارسلان: بریم خونه دیگ 🙂
همه: باش بریم
متینیکا: رفتیم خونشون استراحت کردیم
ارسلان: شام چی میخورین سفارش بدم
متینیکا: ن ما شام نیستیم میریم
دیانا: زر نزنین امشب همینجا هستین
متینیکا: دیدم اردیا از بس گفتن گفتیم باش شب اونجا بودیم.....
اینم پارت ۸ لایکا ۱۰ بشه پارت بعد میزارم🤪✌🏻
پارت هشتم:
دیانا: ت راه بودیم ی دفعه دیدم نیکا جیغ زد تا نیکا جیغ زد ارسلان سریع ترمز زد
ارسلان: چ مرگته ترسیدم😐
نیکا: لباس نگرفتم 😒 ب من ربطی ندارد برگرد باید بگیریم😌
متین: داداش سریع برگرد اگ بر نگردی هممونو با غرغراش کلافه میکنه برو ت اون پاساژه برو 😂🙏
ارسلان: باش باش بریم😹
نیکا: افرین😺
رفتیم هرچی لباس دیدم زشت بودن یکیش خیلی خوب بود(عکسشو میزارم) وای خیلی باحال بود
متین: عشقم یکم احساس نمیکنی باز
نیکا: ن کجاش بازه خیلی خوشگله خیلیم بهم میاد
دیانا: راس میگه دیگ متین ب این خوبی
متین: باشه بگی دیگ چی بگم بت:/
نیکا: رفتم حساب کنم متین نذاشت خودش حساب کرد از مغازه اومدیم بیرون
نیکا: خریدامون تموم شد یادم افتاد متین لباس نگرفت:|
بچها متین لباس نگرفته😂
متین: آخ یادم انداختی😂
اردیا: خو بیا بریم بگیریم دیگ🙃
متینیکا: باش بریم
نیکا: رفتیم یکی کت و شلوار دیدم خیلی مردونه و شیک بود ب بچها گفتم بیاین بریم داخل این مغازه بقیه هم قبول کردن . ب فرو شنده گفتم اون کت و شلوار رو بهم میدید اونم گفت باش کت و شلوار داد بم دادم ب متین
متین: نیکا کت و شلوار و داد بم رفتم تنم کردم اوففففف چ جاذاب شدم🤤😅
نیکا: متین اومد از اتاق پرو بیرون خیلی شیک شده بود قرار شد بگیریم همونو چون متین پول لباسمو حساب کرد منم سریع تا از اتاق پرو بیاد بیرون رفتم حساب کردم چون میدونستم بیاد بیرون نمیذاره
متین: از اتاق پرو اومدم بیرون رفتم حساب کنم فروشنده گفت حساب شده دیدم نیکا داره میخنده فهمیدم کار خودشه ازش تشکر کردم
ارسلان: بچها کاراتون تموم شد
نیکدیا: نه
ارسلان متین: چی مونده دیگ
نیکدیا: لوازم ارایشامون😂
ارسلان متین: شما میخواین از لوازم آرایش بالا برین😂😐
نیکدیا: اره🤣
رفتیم یک عالمه لوازم آرایش خریدیم بعد ارسلان گف
ارسلان: بریم خونه دیگ 🙂
همه: باش بریم
متینیکا: رفتیم خونشون استراحت کردیم
ارسلان: شام چی میخورین سفارش بدم
متینیکا: ن ما شام نیستیم میریم
دیانا: زر نزنین امشب همینجا هستین
متینیکا: دیدم اردیا از بس گفتن گفتیم باش شب اونجا بودیم.....
اینم پارت ۸ لایکا ۱۰ بشه پارت بعد میزارم🤪✌🏻
۷۶.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.