رمان عشق ووفشم

رمان عشق ووفشم 💜
پارت نهم:

شب اونجا بودیم ارسلان دوتا پیتزا بزرگ گرف یکی برا ما یکی هم برا خودشون

نیکا: حوصلمون سر رفته بود پیشنهاد دادم ج ح بازی کنیم

همه: اره بازی کنیم

نیکا: دیانا ی بطری بیار بلد شدی😂😅

دیانا: باشه

دیانا بطری اورد......

ارسلان: افتاد ب منو نیکا نیکا باید ازم میپرسید

متین قضیه اون سیو ک ارسلان س*ک*س کردو نمیدونست

نیکا: ج ی ح ارسلان: ح نیکا: قضیه اون شبو بگو چرا با دیا اون کارو کردی ارسلان: مشروب خورده بودم هیچی حالیم نبود

متین: واسا ببینم چ قضیه ای چی شده ارسلان: دیانا ت ی شب حامله شده پیش من🙂 متین: یعنی خاک ت سرت بی فانوس😐

دیانا: ول کنین بریم ادامه بازی

همه: باش

افتاد ب نیکا و متین متین باید از نیکا میپرسید
متین: ج یا ح نیکا: ج متین بوسم کن نیکا: وا جلو اینا متین: اره نیکا: هوفففف بیا💋 متین: لپ ن لب💋 نیکا: ن عمرن متین: باید گفتم نیکا: باش💋 یک دقیقه همینجوری بودن

اردیا: خب چ فیلمایی شد متینیکا: پشمام فیلم گرفتین😐🖕
اردیا: ارع😁

بازی تموم شد بعد خوابمون داشت گفتیم بریم بخوابیم

اردیا: بچها اتاق بچه درش بستش برین ت اون اتاقه دوتخته

متینیکا: باش اردیا: ماهم میریم ت این اتاق

متین: نیکا گف نیا ت اتاق می‌خوام لباش عوض کنم گفتم باشه

نیکا رفتم دستشویی دیدم پریود شدم اه نوار بهداشتی ندارم ک دیانارو صدا زدم

دیانا: جانم نیکا: پریود شدم برام ی نوار بهداشتی بیار دیانا: باش بیا دادم بش اومدم بیرون از اتاق

نیکا: نوار بهداشتی گرفتم اومدم بیرون از دستشویی شرتمو در آوردم تا خواستم نوار بهداشتی یو بزارم دیدم متین اومد داخل اتاق

متین: اع شرتتور در آوردی نیکا: می‌خوام نوار بهداشتی بزارم😐 برو بیرون متین: باش نیکا: متین رف بیرون نوار بهداشتی یو گذاشتم متین: نیکا گف برو بیرون رفتم اما کیلید درو برداشتم از اونجا نگاش کردم(نیکا بدون شرت بود) نیکا: رفتم بولیزمو در آوردم سوتینمم در آوردم ک عوض کنم دیدم متین اومد ت اتاق گفتم برو بیرون گف نمیرم ی دفعه دیدم در اتاقم قفل کرد متین: رفتم ت اتاق در اتاقم قفل کردم نیکا بدون سوتین بود خودمم لباسامو در آوردم (حتا شرت) شلوارک و شرت نیکا هم در آوردم نیکا: هو داری چیکار میکینی جوابی نداد متین: خوابوندمش رو تخت با سینه هاشو میمالیدم دکمه سینشاو فشار میدادم اونم میگف نکن درد داره😭 متین: مهم نی عشقم😁 نیکا: چرا شرتتو در آوردی شرتمو در اوردی😭 متین: چون می‌خوام بی ادب شم برات
نیکا: داشتم سکته میکردم متین: چ *یرت خوشگله ی دفعه



ههههه خماری بد دردیه😜
اینم پارت ۹ حمایت فراموش اون نشه😁
دیدگاه ها (۶)

اصنشم پارت ۱۰ و ۱۱ رو شب میزارم🙂😂

رمان عشق ووفشم 💜پارت دهم:ی دفعه نیکا پرتو کرد اونور سریع لبا...

خب بچها اون پارتایی ک گذاشتم مال پیج قبلی بود و العان میخوام...

رمان عشق ووفشم 💜پارت هشتم:دیانا: ت راه بودیم ی دفعه دیدم نیک...

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

رمان بغلی من پارت ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴دیانا: دستمو جلوی لبم گرفتم ارس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط