شوق رهایی...
#شوق_رهایی...
شب است و تاریک، همه چیز در سیاهی شب حل شده است ،در ازدحام و شلوغی این شهر، میان هیاهوی آدمکهایی که مفهوم زندگی را از یاد برده اند، من غرق در تنهایی خویشم و خسته از دویدن ها و نرسیدن ها، پر از شوق رهایی در پی روزنی از نور کوچه پس کوچه های شهر را پرسه میزنم و بر این باورم که قلب سیاه از درد مردمان، روزی با ذره ای امید شکوفه خواهد کرد...
پروانه خیره به ماه است و شمع به تنهایی در سایه تاریک ماه میسوزد...
و من چشم دوخته ام به شمعی که ذره ذره میسوزد و قطره قطره آب میشود و با خود میگویم چرا همه چیز اینجا وارونه است .
آنکه باید در پود ابریشم تار شود آزادانه در حال پرواز است و آنکه باید آزاد و رها باشد گرفتار پیله آی است که به دورش تنیده اند ،
تنهاییم دنیا را دیوانه کرده است دیگر قرص های آرامبخش هم با این هجمه از دل تنگی بی فایده است،
رهایی من کمی بیشتر طاقت بیاور، من هنوز به ستارگانی خیره ام که از لا به لای دوده های دروغ میدرخشند، من به ماهی می اندیشم که نیمه آن پیدا نیست، و در انتظار عشقی نشسته ام که همه را از بند برهاند و رهایی ببخشد، من هنوز برای تو مینویسم به نام کوچک تو .......... برای نامی که دنیای دیوانه مرا سر عقل مینشاند و من و تو را به هم میرساند.
رهایی من تا فردا کمی طاقت بیاور، دنیا فردا از خواب بیدار میشود، و این آخرین نوشته رهایی را می خواند.....!!!
#چوکِبَندِر
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#بندرعباس
#هرمزگانِزیبا
شب است و تاریک، همه چیز در سیاهی شب حل شده است ،در ازدحام و شلوغی این شهر، میان هیاهوی آدمکهایی که مفهوم زندگی را از یاد برده اند، من غرق در تنهایی خویشم و خسته از دویدن ها و نرسیدن ها، پر از شوق رهایی در پی روزنی از نور کوچه پس کوچه های شهر را پرسه میزنم و بر این باورم که قلب سیاه از درد مردمان، روزی با ذره ای امید شکوفه خواهد کرد...
پروانه خیره به ماه است و شمع به تنهایی در سایه تاریک ماه میسوزد...
و من چشم دوخته ام به شمعی که ذره ذره میسوزد و قطره قطره آب میشود و با خود میگویم چرا همه چیز اینجا وارونه است .
آنکه باید در پود ابریشم تار شود آزادانه در حال پرواز است و آنکه باید آزاد و رها باشد گرفتار پیله آی است که به دورش تنیده اند ،
تنهاییم دنیا را دیوانه کرده است دیگر قرص های آرامبخش هم با این هجمه از دل تنگی بی فایده است،
رهایی من کمی بیشتر طاقت بیاور، من هنوز به ستارگانی خیره ام که از لا به لای دوده های دروغ میدرخشند، من به ماهی می اندیشم که نیمه آن پیدا نیست، و در انتظار عشقی نشسته ام که همه را از بند برهاند و رهایی ببخشد، من هنوز برای تو مینویسم به نام کوچک تو .......... برای نامی که دنیای دیوانه مرا سر عقل مینشاند و من و تو را به هم میرساند.
رهایی من تا فردا کمی طاقت بیاور، دنیا فردا از خواب بیدار میشود، و این آخرین نوشته رهایی را می خواند.....!!!
#چوکِبَندِر
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#بندرعباس
#هرمزگانِزیبا
۷۱.۷k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱