هنوز بوی تو از سمت عشق می آید
هنوز بوی تو از سمت عشق می آید
نگاه کن که چه بیهوده آرزومندم
به احتمال بعیدی چگونه دل بستم ؟
چه ساده ام که به لبخند سایه پابندم
به احترام نگاهی که شعله شعله مرا
میان آتش شرم و گناه می سوزد
به لحظه لحظه ی یک انتظار طولانی
که چشم های مرا روی راه می دوزد
نشسته ام که بگویم هنوز یادم هست
که بی تو رسم تنفس چه کار دشواریست
شتاب عقربه ها در گذشت سرد زمان
برای من گذری بی دلیل و تکراریست
هزار کوچه ی خالی ، هزار شب فریاد
چقدر حس نیازم به گریه پر رنگ است
چه انتظار بلندی برای بودن تو
که راه تا تو رسیدن هزار فرسنگ است ...
سوگل مشایخی
شعر از كتاب "سكوت بى تاب"
نگاه کن که چه بیهوده آرزومندم
به احتمال بعیدی چگونه دل بستم ؟
چه ساده ام که به لبخند سایه پابندم
به احترام نگاهی که شعله شعله مرا
میان آتش شرم و گناه می سوزد
به لحظه لحظه ی یک انتظار طولانی
که چشم های مرا روی راه می دوزد
نشسته ام که بگویم هنوز یادم هست
که بی تو رسم تنفس چه کار دشواریست
شتاب عقربه ها در گذشت سرد زمان
برای من گذری بی دلیل و تکراریست
هزار کوچه ی خالی ، هزار شب فریاد
چقدر حس نیازم به گریه پر رنگ است
چه انتظار بلندی برای بودن تو
که راه تا تو رسیدن هزار فرسنگ است ...
سوگل مشایخی
شعر از كتاب "سكوت بى تاب"
۱۸.۱k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.