میل دارم که ببوسم رخ همچون قمرت را
#میل_دارم_که_ببوسم_رخ_همچون_قمرت_را
بِمَکَم با لب خود آن لب همچون شکرت را
تا غباری ننشیند به رخ و زلف تو جانا
آب پاشی کنم از اشک بصر رهگذرت را
ممکنم نسیت که آیم به سر کوی تو روزی
تا که بر دیده کشم سرمه صفت خاک درت را
من نظر باز نگیرم ز رخت ای شه خوبان
به امیدی که ز من باز نگیری نظرت را
تو چنانی که ز کَس باز نپرسی خبرم را
من به هر کس که رسم باز بپرسم خبرت را
رخ تو کعبه و خالت حجرالاسود و ترکی
دارد امید که یک روز ببوسد حجرت را...
بِمَکَم با لب خود آن لب همچون شکرت را
تا غباری ننشیند به رخ و زلف تو جانا
آب پاشی کنم از اشک بصر رهگذرت را
ممکنم نسیت که آیم به سر کوی تو روزی
تا که بر دیده کشم سرمه صفت خاک درت را
من نظر باز نگیرم ز رخت ای شه خوبان
به امیدی که ز من باز نگیری نظرت را
تو چنانی که ز کَس باز نپرسی خبرم را
من به هر کس که رسم باز بپرسم خبرت را
رخ تو کعبه و خالت حجرالاسود و ترکی
دارد امید که یک روز ببوسد حجرت را...
۷.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.