کوچه فتاده دیگه از تاب و تب نشسته بر روی افق رنگ شب
کوچه فتاده دیگه از تاب و تب نشسته بر روی افق رنگ شب
از انتظارت دیگه بی تاب شدم شمعی بودم به راه شب آب شدم
امید من عزیز من یار من پس تو چه وقت میای به دیدار من
دل من، جایی در یک عصر پاییزی جا مانده است،
جايى در تكاپوى دلهره،
جایی با عطر غلیظ قهوه
جایی توی همین کافهی سر کوچه،
دور همان ميزِ گرد
جايى كه سفارشِ چاى دو نفره دادم،
و تو نيامدى …
از انتظارت دیگه بی تاب شدم شمعی بودم به راه شب آب شدم
امید من عزیز من یار من پس تو چه وقت میای به دیدار من
دل من، جایی در یک عصر پاییزی جا مانده است،
جايى در تكاپوى دلهره،
جایی با عطر غلیظ قهوه
جایی توی همین کافهی سر کوچه،
دور همان ميزِ گرد
جايى كه سفارشِ چاى دو نفره دادم،
و تو نيامدى …
۲.۶k
۱۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.