part:2
part:2
دیانا
با دستش چونمو داد بالا گوشه لبم بوسه ای زد از اتاق خارج شد
-خوبی دیا؟؟
دستش بالا پایین کرد
ها....خ.و.بم
بلند شدم پشت سرش رفتم بیرون
خنده ای کردو به سمت اشپزخونه رفت
ارسلان
تازه متوجه لباس دیاناشدم
همینجوری میرفتم جلو یه قدم میرف عقب
دیانا:لعنتی ب دیوار رسیدم
سرمو بالا گرفتم
موهامو بو کرد گفت
-میدونستی پوشیدن همچین لباسایی عواقبی داره کوچولو؟؟
سرشو خم کرد تو گردمو نفساش لبشو رو گردنم حرکت داد
ادامه داد:هوم میدونستیی؟؟
با حالت خماری گفتم
ارسلان دیرت میشه
-چه زودمم خمار میشی کوچولووو
ارسلان
تو همون حال بودیم که گوشیم زنگ خورد
اه مزاحممم
......
دیانا
با دستش چونمو داد بالا گوشه لبم بوسه ای زد از اتاق خارج شد
-خوبی دیا؟؟
دستش بالا پایین کرد
ها....خ.و.بم
بلند شدم پشت سرش رفتم بیرون
خنده ای کردو به سمت اشپزخونه رفت
ارسلان
تازه متوجه لباس دیاناشدم
همینجوری میرفتم جلو یه قدم میرف عقب
دیانا:لعنتی ب دیوار رسیدم
سرمو بالا گرفتم
موهامو بو کرد گفت
-میدونستی پوشیدن همچین لباسایی عواقبی داره کوچولو؟؟
سرشو خم کرد تو گردمو نفساش لبشو رو گردنم حرکت داد
ادامه داد:هوم میدونستیی؟؟
با حالت خماری گفتم
ارسلان دیرت میشه
-چه زودمم خمار میشی کوچولووو
ارسلان
تو همون حال بودیم که گوشیم زنگ خورد
اه مزاحممم
......
۱۲.۴k
۳۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.