دقیقا من....
دقیقا من....
و او از زندگی خسته است او عذاب میکشد چون درد خود را در خود پنهان میکند و کم کم نابود میشود او از زندگی خود میخواست و می خواهد ناپدید بشود و برود...او وقتی که توی جمع میخندد و بعدَش میرود اتاق خود و بغض خود را میترکوند و کلی گریه میکند...و او من هستم خوشبختم...:)
و او از زندگی خسته است او عذاب میکشد چون درد خود را در خود پنهان میکند و کم کم نابود میشود او از زندگی خود میخواست و می خواهد ناپدید بشود و برود...او وقتی که توی جمع میخندد و بعدَش میرود اتاق خود و بغض خود را میترکوند و کلی گریه میکند...و او من هستم خوشبختم...:)
۱.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.