باید کسی در آغوشم می کشید، باید کسی آرامم می کرد.
باید کسی در آغوشم میکشید، باید کسی آرامم میکرد.
من قوی بودم اما دردها از من قویتر شده بودند، من جسور بودم اما روزگار از من جسورتر شده بود، سیل اندوه را به سمتم روانه میکرد و میخواست بایستم و قوی باشم، اما دوام آوردن و ایستادگی در نهایت اندوه محال بود!
من باید تنه ی درختی را محکم میگرفتم تا دوام بیاورم، و حوالی من هیچ درختی برای پناه بردن نبود!
همهی ما از یک جایی به بعد از شدت بیچارگی، ریشه در زمین میکوبیم.
#دلنوشته
من قوی بودم اما دردها از من قویتر شده بودند، من جسور بودم اما روزگار از من جسورتر شده بود، سیل اندوه را به سمتم روانه میکرد و میخواست بایستم و قوی باشم، اما دوام آوردن و ایستادگی در نهایت اندوه محال بود!
من باید تنه ی درختی را محکم میگرفتم تا دوام بیاورم، و حوالی من هیچ درختی برای پناه بردن نبود!
همهی ما از یک جایی به بعد از شدت بیچارگی، ریشه در زمین میکوبیم.
#دلنوشته
۹۳۰
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.