یادم رفته صدات رو

یادَم رَفته صِدات رو ...
خیلی غَمگینِ این اعتراف!
وَلی مَن حتی غَمگین‌ بودَن هَم یادَم رَفته ...!
فَقَط غروب که آسمون نارنجی میشه، یادَم میاد دِلِت خیلی آسمونو دوست داشت، بَعد یه اَبری نِمیدونم از کُجا میاد تو گَلوم، می‌شینَم به مُردَنِ خورشید نِگاه می‌کنَم، به اومَدنِ تاریکی، به نَبودنِ تو، به فَراموش کَردنِت ...
غُصه‌دار میشَم وَلی غُصه‌دار بودَن هم یادَم رَفته. :) 🖤











|بَعد‌ازین‌دیگه‌هَمیشه‌دیرِ،
کاش‌این‌آخَرین‌حَرفایی‌باشه‌که‌بَرات‌نِوِشتَم .💔
هَمین ....


#آناهیتا 🖤 🌧️۰۱:۲۲
دیدگاه ها (۱۲)

یه روز آخَر میمیرَم ...

رویِ قَلبَم بِنِویس دوسِت دارَم ...🖤

وَلی زندگیِ مَن ، هَمینجوریشَم غَم‌اَنگیز بود ...نَبایَد می‌...

مَن‌میخوام‌توبیای،‌بِشینیم‌رو‌نیمکت‌ِسَبزِحَیاط؛بَرام‌حَرف‌ب...

کاش براتون مهم بودم

چشمام تازه گرم شده بود که با لرزش گوشی بیدار شدم.« سفر بخیر....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط