عاشقانه های شبنم
تو ماهِ روشنِ شب های ظلمانیِ من بودی
نِگه كن دورۍات حالا چه بلوا ميكند گاهی
دو چشمم منتظر دائم نشسته بر سرِ راهت
نبـودی و نبـودت را تمـاشا می كند گاهی
شبانِ سردِ طـولانی شدم خيره به هر راهی
بساطِ گـریه را چشمم مهیـّا می كند گاهی
نه تنها دیدهٔ مستم که هر دَم بغضِ پنهانی
برای دیدنت ای دل چه سودا ميكند گاهی
نگويم هر دَم وساعت تو هم يادی ز ما آری
نمیـدانم دلت ياد از دلِ ما می كند گاهی ...؟؟؟
نِگه كن دورۍات حالا چه بلوا ميكند گاهی
دو چشمم منتظر دائم نشسته بر سرِ راهت
نبـودی و نبـودت را تمـاشا می كند گاهی
شبانِ سردِ طـولانی شدم خيره به هر راهی
بساطِ گـریه را چشمم مهیـّا می كند گاهی
نه تنها دیدهٔ مستم که هر دَم بغضِ پنهانی
برای دیدنت ای دل چه سودا ميكند گاهی
نگويم هر دَم وساعت تو هم يادی ز ما آری
نمیـدانم دلت ياد از دلِ ما می كند گاهی ...؟؟؟
۵.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳