گفتن ندارد دیگر ..... کلافه اید از این حرفها. اما همین تم
گفتن ندارد دیگر ..... کلافهاید از این حرفها. اما همین تماشاکردن شما از دور هم نعمتی است. همینطوری که آدم مثلا با عکسها حرف میزند و درددل میکند و سبک میشود. همینطوری که آدم یادش میآید شیوه عاشقکش نگاهتان را. آن گیسوان پریشان را. آن حرف زدنهای با خنده را. آن صدا را. آن صدا را. آن صدای شما را ، اسم ما را که میگفتید ..... گفتن ندارد دیگر ...... اما آن دستها، آن دستهای معطر دلربا که بوسیدنشان تعریف ساده و دلچسب خوشبختی است، دور هم که باشند، نامهربان هم که باشند، از نوازش گریزان هم که باشند، خوب است که هستند. که آدم دلش قرص است دستهای شما یک گوشه این دنیای کبود هنوز آبروی عشقند. آن دستها، آن انگشتها که نیستند اما همیشه هستند، در ذهن شلوغ غمگین مردی که شما را ندارد.
گفتن ندارد دیگر .... کلافهاید از این حرفها. میدانم. اما اگر همین چند خط باشد تمام آنچه از لذت جانکاه عشق شما سهم این دیوانه دورهگرد شد، باز هم غنیمتی است. که ما راستش قرار بود لال باشیم و فقط نگاهتان کنیم، حالا کار به جایی رسیده که از شما مینویسیم برای خلق الله. حالا بماند که در خیال مای ساده دل، شما آن دورها ما را از یاد نبرده اید و چه لبخندهای مهربانی میزنید و چقدر دلتنگید برای دیدن ما ...... گفتن ندارد دیگر .... کلافهاید از این حرفها . اما خوش به حال شب پاییزی شهرتان که شما دوستش دارید. شما دوستداشتن را خوب بلدید، و من از شما یاد گرفتم که دوست داشتن، یعنی حفظ آرامش یار را به رفع عطش خود ترجیح دادن...
گفتن ندارد دیگر .... کلافهاید از این حرفها. میدانم. اما اگر همین چند خط باشد تمام آنچه از لذت جانکاه عشق شما سهم این دیوانه دورهگرد شد، باز هم غنیمتی است. که ما راستش قرار بود لال باشیم و فقط نگاهتان کنیم، حالا کار به جایی رسیده که از شما مینویسیم برای خلق الله. حالا بماند که در خیال مای ساده دل، شما آن دورها ما را از یاد نبرده اید و چه لبخندهای مهربانی میزنید و چقدر دلتنگید برای دیدن ما ...... گفتن ندارد دیگر .... کلافهاید از این حرفها . اما خوش به حال شب پاییزی شهرتان که شما دوستش دارید. شما دوستداشتن را خوب بلدید، و من از شما یاد گرفتم که دوست داشتن، یعنی حفظ آرامش یار را به رفع عطش خود ترجیح دادن...
۲۱.۶k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.