امروز که محمد اومد خونه، رفت توی اتاق لباساش و بزاره توی
امروز که محمد اومد خونه، رفت توی اتاق لباساش و بزاره توی کمد، منم زود رفتم گوشه پذیرایی دو زانو نشستم، چهرم و وحشتناک کردم، بترسه
آقا، از اتاق اومد بیرون، زل زدم توی چشاش
زد زیر خنده، گفت:دختر، چرا این کارارو میکنی
و اینطور شد، که نقشم نگرفت و با چهره ای افسرده، صحنه رو ترک کردم😂😜👻
آقا، از اتاق اومد بیرون، زل زدم توی چشاش
زد زیر خنده، گفت:دختر، چرا این کارارو میکنی
و اینطور شد، که نقشم نگرفت و با چهره ای افسرده، صحنه رو ترک کردم😂😜👻
۱۴.۷k
۰۲ آذر ۱۴۰۱