💜💜
💜💜
در من دیوانه ای جا مانده
که دست از دوست داشتنت بر نمیدارد
با تو قدم میزند
حرف میزند
میخندد
شعر میخواند
قهوه میخورد
فقط نمیتواند
در آغوش بگیردت
به گمانم
همین بی آغوشی
او را خواهد کشت..
در من دیوانه ای جا مانده
که دست از دوست داشتنت بر نمیدارد
با تو قدم میزند
حرف میزند
میخندد
شعر میخواند
قهوه میخورد
فقط نمیتواند
در آغوش بگیردت
به گمانم
همین بی آغوشی
او را خواهد کشت..
۵.۷k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲