رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۵۱
دیانا، نشسته بودم تو ماشین داشتم به کاره ۲دقیقه پیشم فکر میکردم خودمم تنها بودم باز خجالت کشیدم لپم داغ شده بود
ارسلان، خوب داداش من همین تالار و میخوام
امیری،داداش مطمئنی خیلی گرونه ها اتاق عقد داره یه حیاط دیگه پشت داره که یه میز دونفره هست تاب داره
ارسلان، مهم نیست مهم دلشه که این جارو پسندیده
امیری،صد در صد
دیانا، ای چرا این ارسلان نمیاد هوف
ارسلان، داداش من برم الان میاد خدافظ یه شماره کارت بده پول اجارشو بدم
اميری، باشه داداش خدافظ
ارسلان، نشستم تو ماشین صورتمو کردم سمتش هنوز گونه هاش قرمز بود ای خودا من قربونت برم
دیانا، سرمو زدم به سینش و تو بغلش موندم و گفتم بد شد اره❓️
ارسلان، نه چرا باید بد بشه
دیانا، ببشید
ارسلان، شالشو دادم پایین موهاشو ناز کردم
دیانا، خودمو میمالیدم بهش بوسه ای روی سیبک گلوش زدم
ارسلان، این حرکت باعث شده شالشو از گردنش بدم کنار
پارت ۵۱
دیانا، نشسته بودم تو ماشین داشتم به کاره ۲دقیقه پیشم فکر میکردم خودمم تنها بودم باز خجالت کشیدم لپم داغ شده بود
ارسلان، خوب داداش من همین تالار و میخوام
امیری،داداش مطمئنی خیلی گرونه ها اتاق عقد داره یه حیاط دیگه پشت داره که یه میز دونفره هست تاب داره
ارسلان، مهم نیست مهم دلشه که این جارو پسندیده
امیری،صد در صد
دیانا، ای چرا این ارسلان نمیاد هوف
ارسلان، داداش من برم الان میاد خدافظ یه شماره کارت بده پول اجارشو بدم
اميری، باشه داداش خدافظ
ارسلان، نشستم تو ماشین صورتمو کردم سمتش هنوز گونه هاش قرمز بود ای خودا من قربونت برم
دیانا، سرمو زدم به سینش و تو بغلش موندم و گفتم بد شد اره❓️
ارسلان، نه چرا باید بد بشه
دیانا، ببشید
ارسلان، شالشو دادم پایین موهاشو ناز کردم
دیانا، خودمو میمالیدم بهش بوسه ای روی سیبک گلوش زدم
ارسلان، این حرکت باعث شده شالشو از گردنش بدم کنار
۵.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.