نام فیک عشق مخفی

نام فیک: عشق مخفی
Part: 53


ویو جیمین*
با نوازش کردن موهام توسط یکی از خواب بیدار شدم. به دور و ورم نگا میکردم به خودم اومدم و یادم اومد که دیشب ات بیهوش بودو قرار بود تا امروز بهوش بیاد. به ات نگا کردم دیدم نشسته روی تخت و پسرمون رو گرفته توی بغلش و داره بهش شیر میده.
ات. چقد خوابالویی*خنده
جی. مگه ساعت چنده؟
ات. دوساعت هست که بهوش اومدم منتظر بودم بیدارشی نشدی
جی. ببخشید خیلی خسته بودم...
ات. عیبی نداره
به پسرم نگا کردم و بعدش به ات نگا کردم*
جی. ات براش چه اسم میزاری؟
ات. نمیدونم؟ چرا من باید اسم بزارم؟
جی. خب تو اسم پسرمون رو میزاری منم اسم دخترمون رو میزارم
ات. دخترمون؟ *تعجب
جی. اره دیگه
ات. واقعا فکر کردی من برات ی بچه دیگه میارم؟؟
جی. نمیاری؟ *جدی
ات. معلومه که نه*بچه رو گذاشت توی گهوارش*
جی. مگه به حرف توعه؟
ات. اره*جدی
جی. کاری نکن همینجا بگات بدماا
ات با اخم نگام کرد *
ات. من بچه نمیارم
جی. میاری
ات. نمیارم
جی. میار...*پرستار در رو باز کرد*
نگاش کردم.*
پ. هم مادر و هم بچه مرخص هستن میتونید کارای مرخص کردنشون رو انجام بدید*رفت
جی. ات باید بچه بیاری انقدم روی حرف من حرف نزن*جدی
ات تا اومد حرف بزنه لبمو گذاشتم روی لبشو مک میزدم. تا جایی که فهمیدم نفس کم اورده مک زدم و ازش جدا شدم. نفس نفس میزد*


☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۲)

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

🌙تولدت مبارککککک ورلدوایدهندسام ارمی ها🌙🎀🎉🎉🎊🎊🎈🎈✨💕💞💜

نام فیک: عشق مخفیPart: 52ویو جیمین*حدود سه ساعت میشد که ات د...

نام فیک: عشق مخفیPart: 41ویو جیمین*دوساعت گذشت و بهوش اومد*ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط