برایت نوشتمو تونخواندی...
برایت نوشتمو تونخواندی...
میبینی عمرم،
برایت بارهانوشتم که بدردی گرفتارمو داغی بدلم نشسته که امانم را بریده ،برایت نوشتم آنقدر روزهای نیامدنت طول کشیده که خودم را هم گم کرده ام ،نوشتم نمیدانم کجایی وچه میکنی ونمیدانی چه میکنم وچه میکشم از روزگار،خواستم در این روزهایی که سرما زده ام ویخ بسته احساسم وپناهی ندارم توباشی وگرمای وجودت هرچند که دور باشی یاکنارم نباشی اما همینکه بدانم مخاطبم تویی ومخاطبت منم این دله دردمندم ارام میگیرد...
من نوشتم وبگمانم تو هیکدامشان رانخوانده ای که گمان میکنی رفته ام ...
من کی وکجا رفیق نیمه راه بوده ام که گمان میکنی رفته ام ،من برای کدام لحظه هایت کنارت نبودم ،کدام روز وقت سراغم را گرفتی ودلتنگم شدی که من نبودم ،کدام تماست را بی پاسخ گذاشتم ،کدام پیامت را نادیده گرفتم برای کدام دیداروملاقاتت سر قرار نبودم که بیمعرفتم میخوانی من فقط یکبار رفتم آنهم از یادتو وفراموشم کردی وگرنه من بر سرتمام قرارهایمان نشسته ام اگر چه رنجور وفرسوده ،اگرچه شکسته وغمگین اما هنوز هستم ،
من هستم عمرم اما بدون هیچ داشته ای ،دلشکسته وتنهای تنهاهرچه داشتم را در انتظارت فدا کردم ،روزگارم سخت شده بی سرپناه وگرفتار ادمهای نمک نشناس اطرافم شده ام هنوز دردی درمان نشده دردی دیگرمیاید وتوانم را گرفته همین حالا که برایت مینویسم درگیر پیداکردن سرپناهیم برای این شبهای سردوجایی نیست که نیست ،افسارزندگی از دستم خارج شده نازنین خرده برمن نگیر که خیلی ندارمت که خیلی ندارمت ،خیلی ندارمت ...
#خانبیان
_خان_بی_آن_آواره ترینه
میبینی عمرم،
برایت بارهانوشتم که بدردی گرفتارمو داغی بدلم نشسته که امانم را بریده ،برایت نوشتم آنقدر روزهای نیامدنت طول کشیده که خودم را هم گم کرده ام ،نوشتم نمیدانم کجایی وچه میکنی ونمیدانی چه میکنم وچه میکشم از روزگار،خواستم در این روزهایی که سرما زده ام ویخ بسته احساسم وپناهی ندارم توباشی وگرمای وجودت هرچند که دور باشی یاکنارم نباشی اما همینکه بدانم مخاطبم تویی ومخاطبت منم این دله دردمندم ارام میگیرد...
من نوشتم وبگمانم تو هیکدامشان رانخوانده ای که گمان میکنی رفته ام ...
من کی وکجا رفیق نیمه راه بوده ام که گمان میکنی رفته ام ،من برای کدام لحظه هایت کنارت نبودم ،کدام روز وقت سراغم را گرفتی ودلتنگم شدی که من نبودم ،کدام تماست را بی پاسخ گذاشتم ،کدام پیامت را نادیده گرفتم برای کدام دیداروملاقاتت سر قرار نبودم که بیمعرفتم میخوانی من فقط یکبار رفتم آنهم از یادتو وفراموشم کردی وگرنه من بر سرتمام قرارهایمان نشسته ام اگر چه رنجور وفرسوده ،اگرچه شکسته وغمگین اما هنوز هستم ،
من هستم عمرم اما بدون هیچ داشته ای ،دلشکسته وتنهای تنهاهرچه داشتم را در انتظارت فدا کردم ،روزگارم سخت شده بی سرپناه وگرفتار ادمهای نمک نشناس اطرافم شده ام هنوز دردی درمان نشده دردی دیگرمیاید وتوانم را گرفته همین حالا که برایت مینویسم درگیر پیداکردن سرپناهیم برای این شبهای سردوجایی نیست که نیست ،افسارزندگی از دستم خارج شده نازنین خرده برمن نگیر که خیلی ندارمت که خیلی ندارمت ،خیلی ندارمت ...
#خانبیان
_خان_بی_آن_آواره ترینه
۲.۳k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.