ولی دختره قبول نمیکنه پسره که دلش شکسته بود به دختره میگه
ولی دختره قبول نمیکنه پسره که دلش شکسته بود به دختره میگه پس ازت یه درخواست دارم برای آخرین شبی که پیش هم هستیم بیا شب زیر بلند ترین و بزرگ ترین نخل برقصیم دختره قبول میکنه و اون شب زیر درخت نخل رقصیدن،،اینجابود که پسره میگه(((((زیر نخلا رقصیدیم تو جزیره اما دیگه فردا نیستی منو تنها میزاری پیش سنگا.میبینمت اونور دریا رفتی چرا اونور دریا)))))فردا دختره با تروریسته میره بعداز چند مدت دختره میفهمه که تروریسته بهش خیانت کرده برای همین برمیگرده پیش پسره وقتی برگشت دید پسره خودشو کشته🥲🌴🌴🌑
۱.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.