کلاه مخملی ام را بی دلیل

کلاه مخملی ام را بی دلیل
جا به جا می کنم،
صدا را در گلو می اندازم
و مشتم را بر روی میز کهنه ی
قهوه خانه ی جهان می کوبم!
دریا هم چنان دریاست
و کوه ها همچنان کوه!
تنها، گاو وحشی لحظه ای
از نشخوار می ماند
و چشم کبک مادر در آشیانه باز می شود!
جیرجیرک!
جیرجیرک بی نوا؟
من چراغ دار هزار توهایم!
تنها موجودی که آب را تجزیه می کند!
وسعت غرور فلفل و بن بست شتر
را تنها من درک می کنم
و تنها من می دانم
در کدام حلقه از سلسله ی عاشقان،
لادن و بلبل تفکیک ناپذیر می شوند!
اقیانوس ها استخر شنای نیاکان من بودند
و ستارگان فانوس های حیاط خانه ی نواده گانم خواهند ماند!
آتش برای من فقط آتش است و سکوت برای من فقط سکوت!

🎙"حسین پناهی"
دیدگاه ها (۱)

مخاطب خاص

درخت با جنگل سخن می‌گویدعلف با صحراستاره با کهکشانو من با تو...

ناز کن شیرین غزل بس ناز دارد چشم توحس لذت آور شهناز دارد چشم...

هستی‌ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرمباخبر باش که بعد از تو چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط