هستی ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم
هستیام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم
باخبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم
در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی
نکته اینجاست که من راز نگهدار ترم
گرچه آزردیام ای دوست محال است که من
چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم
من که یک عمر به حقم نرسیدم ای عشق
باشد ، از خیر رسیدن به تو هم میگذرم...
باخبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم
در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی
نکته اینجاست که من راز نگهدار ترم
گرچه آزردیام ای دوست محال است که من
چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم
من که یک عمر به حقم نرسیدم ای عشق
باشد ، از خیر رسیدن به تو هم میگذرم...
۲.۳k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.