عاشقانه های شبنم
در را ببند و پنجره ها را ، دل
دیگر کسی ز راه نمی آید
با انتظار گر چه هم آغوشی
امید هست و ماه نمی آید
در شور و حال پر زدنی تا عشق
اینجا ولی هوای پریدن نیست
در کوره راه خانه ی متروکت
هرگز کسی به شوق رسیدن نیست
ای دل هنوز منتظرش هستی ؟
ای دل هنوز حس جنون داری ؟
پایان ماجرای تو نزدیکست
وقتش رسیده است و نمی باری
شاید که عابری چمدان در دست
شاید کسی که میل تو را ... ، شاید
شاید غزل برای تو آوردست
آنکس که تا همیشه نمی آید ... .
دیگر کسی ز راه نمی آید
با انتظار گر چه هم آغوشی
امید هست و ماه نمی آید
در شور و حال پر زدنی تا عشق
اینجا ولی هوای پریدن نیست
در کوره راه خانه ی متروکت
هرگز کسی به شوق رسیدن نیست
ای دل هنوز منتظرش هستی ؟
ای دل هنوز حس جنون داری ؟
پایان ماجرای تو نزدیکست
وقتش رسیده است و نمی باری
شاید که عابری چمدان در دست
شاید کسی که میل تو را ... ، شاید
شاید غزل برای تو آوردست
آنکس که تا همیشه نمی آید ... .
۶.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳