کمک...
کمک...
Part"4"
نامجون:اول باید ذخیره غذایی مونـ....
راوی ویو
یکی داشت به در ضربه میزد....
فرد پشت در:تروخداا..هق...اونا دارن من و اونا دارن خخخ(صدای زامبی ها خخخ)اونا هق....
کارمند¹:اون شوهر منهههه
نامجون کارمند¹ رو میگیره تو بغلش
نامجون:نمیشه اونو نجات داد
کارمند¹:تروخداا اون داره درد میکشه..هق...اگه زن خودت بود چی؟؟هاااا
نامجون:خفه شو دیگه مگه نمیبینی تو چه وضعیتی هستیم مگه نمیبینی مگه نمیبینی دوستامو از دست دادم الاغ جی هوپ شی و جین هق....اونا حتما تا الان..
یونگی یه سیلی محکم زد به نامجون جوری که دخترک از تو بغل نامجون در اومد جونگکوک جلوی در وایساده بود و گوشاش رو گرفته تا گریه زاری مرد پشت در که از درد بود رو نشنوه جونگکوک با اینکه بدن قوی داشت روحیه اش مثل نوزاد میموند از اون طرف دخترک داشت با مشت به سینه ی جونگکوک میکوبید تا بره کنار از جلو در....
یونگی:ای نامجون خر معلومه که اونا زندن این چه حرفیه احمق خان....
یوری ویو
۱۷ جولای ۲۰۲۳
آی توف تو این دانشگاه میدونی چیه من عاشق درسم ولی اون یونجان احمق من و اذیت میکنه فک میکنه قلدر مدرسس
هر دفعه هم با سر میزنمش زمین باز بلند میشه ایندفعه اگر کاری کرد میکشمش...
وسیله هامو برداشتم نمیدونم چرا دلم شور میزد گوشیمو برداشتم زدم بیرون...
چند نفر و دیدم اسکل شده بودن همو گاز میگرفتن حتما از این اکیپا بودن تو کره خیلی از اینا میبینم و دوباره یادم می افته که دوستی ندارم...دیشبم یه خواب عجیب غریبی دیدم فک کنم به خاطر فیلم ترسناکیه که دیدم...فقط به امید جوسان میرم مدرسه جوسان دوستم نیست ولی میکاپ آرتیست بی تی اسه همیشه دلم می خواد گوشیشو بدزدم و شماره ی اعضا رو بردارم ولی چی کنم...
چند ساعت بعد
سرکلاس حوصلم بگا میره همیشه...
معلم:خب یوری بیا این و حل کن
صدای جیغ همه جارو فرا گرفت بچه ها ریختن بیرون کلاس اونا...اونا چند نفر ریختن همه روگاز گرفتن خانم معلم در کلاسو بست همه صندلی هارو گذاشتن پشت در...من یونجان...سوجان..خانم معلم و لینا رنده موندیم همه اون بیرون مردن...لینا داشت جیغ میزد خانم معلم داشت گریه میکرد از این زندگی متنفرم یونجان داشت با سوجان دعوا میکرد گوشم سوت میکشید...
یوری:خفهههههه شششییییدددددد(عربده)بلند شید لند شید بریم بوفه کلیدشو تو باید داشته باشی...
معلم:احساس نمیکنی من معلمتم
یوری:حرف نزن بینم الان وقت احترام گذاشتن نیست
سوجان:با چی بریم؟
یوری:با اصلحه بلدی کاری کنی؟
معلم:......
____________________________
حیحی خماری😑
Part"4"
نامجون:اول باید ذخیره غذایی مونـ....
راوی ویو
یکی داشت به در ضربه میزد....
فرد پشت در:تروخداا..هق...اونا دارن من و اونا دارن خخخ(صدای زامبی ها خخخ)اونا هق....
کارمند¹:اون شوهر منهههه
نامجون کارمند¹ رو میگیره تو بغلش
نامجون:نمیشه اونو نجات داد
کارمند¹:تروخداا اون داره درد میکشه..هق...اگه زن خودت بود چی؟؟هاااا
نامجون:خفه شو دیگه مگه نمیبینی تو چه وضعیتی هستیم مگه نمیبینی مگه نمیبینی دوستامو از دست دادم الاغ جی هوپ شی و جین هق....اونا حتما تا الان..
یونگی یه سیلی محکم زد به نامجون جوری که دخترک از تو بغل نامجون در اومد جونگکوک جلوی در وایساده بود و گوشاش رو گرفته تا گریه زاری مرد پشت در که از درد بود رو نشنوه جونگکوک با اینکه بدن قوی داشت روحیه اش مثل نوزاد میموند از اون طرف دخترک داشت با مشت به سینه ی جونگکوک میکوبید تا بره کنار از جلو در....
یونگی:ای نامجون خر معلومه که اونا زندن این چه حرفیه احمق خان....
یوری ویو
۱۷ جولای ۲۰۲۳
آی توف تو این دانشگاه میدونی چیه من عاشق درسم ولی اون یونجان احمق من و اذیت میکنه فک میکنه قلدر مدرسس
هر دفعه هم با سر میزنمش زمین باز بلند میشه ایندفعه اگر کاری کرد میکشمش...
وسیله هامو برداشتم نمیدونم چرا دلم شور میزد گوشیمو برداشتم زدم بیرون...
چند نفر و دیدم اسکل شده بودن همو گاز میگرفتن حتما از این اکیپا بودن تو کره خیلی از اینا میبینم و دوباره یادم می افته که دوستی ندارم...دیشبم یه خواب عجیب غریبی دیدم فک کنم به خاطر فیلم ترسناکیه که دیدم...فقط به امید جوسان میرم مدرسه جوسان دوستم نیست ولی میکاپ آرتیست بی تی اسه همیشه دلم می خواد گوشیشو بدزدم و شماره ی اعضا رو بردارم ولی چی کنم...
چند ساعت بعد
سرکلاس حوصلم بگا میره همیشه...
معلم:خب یوری بیا این و حل کن
صدای جیغ همه جارو فرا گرفت بچه ها ریختن بیرون کلاس اونا...اونا چند نفر ریختن همه روگاز گرفتن خانم معلم در کلاسو بست همه صندلی هارو گذاشتن پشت در...من یونجان...سوجان..خانم معلم و لینا رنده موندیم همه اون بیرون مردن...لینا داشت جیغ میزد خانم معلم داشت گریه میکرد از این زندگی متنفرم یونجان داشت با سوجان دعوا میکرد گوشم سوت میکشید...
یوری:خفهههههه شششییییدددددد(عربده)بلند شید لند شید بریم بوفه کلیدشو تو باید داشته باشی...
معلم:احساس نمیکنی من معلمتم
یوری:حرف نزن بینم الان وقت احترام گذاشتن نیست
سوجان:با چی بریم؟
یوری:با اصلحه بلدی کاری کنی؟
معلم:......
____________________________
حیحی خماری😑
۴.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.