من او بودیم و یک کوچه دراز

منُ او بودیم وُ یک کوچه دراز

وَدگرهیچ کسی

منُ او بودیم وُ یک عمرنیاز

وَدگرهیچ شبی

شعله ور بود تمام احوال

که بکوبد طبال :

من تو را مثلِ نفس می خواهم

مثلِ گل ، مثلِ خیال

مثلِ یک آرزوی دورُ محال

کاش می شد بفشاریم به هم

عاشقانه محکم

دست ها را یک دم

نگذاریم که این لحظه رَوَد رو به زوال

وَجدائی ما را

بنشاند بی هم

ساز من کوک گرفت

تا بگویم جانم...

...که مرا ضربه ی دستی هی زد ...

:

به چه می اندیشی

کوچه پایان دارد...

واقعن بیدلُ بی احساسی

...من که دیگر رفتم


تا سری گرداندم

کوچه خالی شده بود...

****

وَ نگویم" به چه حالی من از آن کوچه گذشتم"


گجن خیرلی اولسون جیگریم،آلاه قوت ورسین💐🫂🧿🌐
دیدگاه ها (۰)

‍ ٺا ٺو باشی به ڪنارم         دل من ‌ٺنها نیسٺ !            ...

خورشید سرش را با موهای شرآبی بالا می آوردزمین شبنم گرفتهمثل ...

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشبتا کنی عقده اشک از دل من ب...

با تو بودن را دوست دارمنه برای تنهایی ام ، نه برای دلخوشی‌ام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط