خورشید سرش را

خورشید سرش را
با موهای شرآبی بالا می آورد
زمین شبنم گرفته
مثل آینه.
خورشید به خود می نگرد و
لبانش را سرخ میکند و
با دست های حنایی
طلوع میکند
پنجره اتاق من
که هر روز ناظر این صحنه است
عاشق میشود
و صبح ها
با نسیم خنکی از لا بلایش
به مهربانی مرا میبوسد
مرا به این مهمانی فرا میخواند
و
من
هر روز
عاشق خورشید میشوم
با لبهای سرخ
گیسوانی حنایی
آینه به دست
هر روز طلوع میکند...🦋🦋

خورشید مهر افروزم💐🫂🧿🌐
دیدگاه ها (۰)

تا تو هستے و غزل هست دلم تنها نیستمحرمے چون تو هنوزم بہ چنین...

گاهی وقت ها بیشتر از اینکه با کسی زندگی کنیمبا خیالش زندگی ک...

‍ ٺا ٺو باشی به ڪنارم         دل من ‌ٺنها نیسٺ !            ...

منُ او بودیم وُ یک کوچه درازوَدگرهیچ کسیمنُ او بودیم وُ یک ع...

دیدار دوباره..[p1]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط