بیا امشب به بالینم که دل سوی سفر دارم
بیا امشب به بالینم که دل سوی سفر دارم
گریبان پاره ام بنگر به جان خوفِ خطر دارم
به تاریکی نهادم پا میانِ ظلمت شب ها
شبِ آخر رسید آخر ، نگاهی بر گُذر دارم
سحر در پیش و آهسته سوارِ توسن وحشی
غُباری درپس وپیش وجهانی پشتِ سر دارم
غزل می میرد آهسته میان دستِ بیجانم
قلم لرزان به دستان و دو چشمان بر قمر دارم
بیا باری دگر پیشم ، که از بستر بپاخیزم
ببینم قرصِ ماهت را ،به پایت بس گُهر دارم...
#عاشقانه
#خاصترین
گریبان پاره ام بنگر به جان خوفِ خطر دارم
به تاریکی نهادم پا میانِ ظلمت شب ها
شبِ آخر رسید آخر ، نگاهی بر گُذر دارم
سحر در پیش و آهسته سوارِ توسن وحشی
غُباری درپس وپیش وجهانی پشتِ سر دارم
غزل می میرد آهسته میان دستِ بیجانم
قلم لرزان به دستان و دو چشمان بر قمر دارم
بیا باری دگر پیشم ، که از بستر بپاخیزم
ببینم قرصِ ماهت را ،به پایت بس گُهر دارم...
#عاشقانه
#خاصترین
۱۱.۵k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.