بهش گفتم میترسم یه روزي بیاد ك حضورت رو احساس نکنم . گفت
بهش گفتم میترسم یه روزي بیاد ك حضورت رو احساس نکنم . گفت من ك جایی نمیرم همیشه هستم . چشماش هیچوقت دروغگوهاي خوبی نبودن ! بهشون خیره شدم و گفتم : بودن داریم تا بودن . میشه کیلومترها از هم دور بود ، میشه روزها و ماهها همدیگه رو ندید اما به یاد هم بود و به اندازهي هزار سال از هم خاطره داشت دقیقا مثل ما ولي من میترسم این روزارو یادت بره ك بعدش سکوت کرد . دستشو گرفتمو گفتم بیا يه قولي بهم بده ؛ قول بده با من یا بي من ، هر جاي دنیا ك نفس کشیدی منو از یاد نبري باشه ؟! من فوبیاي فراموش شدن دارم:)
۷۸.۲k
۲۹ خرداد ۱۴۰۰