خوابم میاد ---->خوابم نمیگیره

خوابم میاد ---->خوابم نمیگیره
گشنمه---->اشتها ندارم
میخوام حرف بزنم---->یادم میره چی میخواستم بگم
میخوام احساساتمو ابراز کنم----> راه درستشو بلد نیستم
میخوام درس بخونم--->هدفمو برای حفظ کردن اینهمه چرت و پرت یادم نمیاد
میخوام بمیرم--->از اشک اطرافیانم متنفرم
میخوام خوشبگذرونم--->یادم میاد خانواده سختگیری دارم
میخوام تنها باشم--->اطرافیانم مزاحمن
میخوام از بعضی اتفاقا بترسم--->قدرت و غرورم نمیزاره
...
هیچی سر جای خودش نیست
حس میکنم خودم رو گم کردم
دنبال خودمم در اعماق وجودم اما انگار غیب شدم مثل فرشته ای که بعد یه گناه دیگه نمیتونی ببینیش
پیدام نمیکنم....