و اما چند نمونه از دهها شعر که در این مورد توسط شاعران سر
و اما چند نمونه از دهها شعر که در این مورد توسط شاعران سروده شده است
رند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را
مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری
که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را
نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را
که این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد
هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را
ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما
در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را
................................................
یك شاعر یا شاعره گمنام در جواب به حافظ و رند تبریزی و صائب :
عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را
همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را
گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین
خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را
سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را
که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را
بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی
چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را
سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد
سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را
...................................................
خانم یاری :
اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل او را ، كه بوسد او دل ما را
نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چون صائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را
نه چون استاد مي بخشم به او، مـــن روح و اجزا را
نه چون ياري بسايم من ، ز آن عــــــزت كف پا را
سمـــرقند و بخــــارا را ازآن شاه مي دانـنــــد
كجا آري تو اي حافظ برايش اين هــدايـــــا را
سرو دست و تن و پا را خداي دل نمي خواهـــد
نخواهد ترك من صائب ، تو را با سودُ اينـهـــــا را
و تـو اي شهريــــار ما ،همي شوري ســـر صائـب
ندانستي كه از رب الكريم است روح و اجــــزا را
تو اي يــــاري اگر محو جمال يــــار مي بودي
بساييدي ز جــانت از برايش آن دل خــــــــارا
رند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را
مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری
که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را
نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را
که این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد
هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را
ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما
در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را
................................................
یك شاعر یا شاعره گمنام در جواب به حافظ و رند تبریزی و صائب :
عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را
همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را
گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین
خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را
سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را
که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را
بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی
چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را
سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد
سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را
...................................................
خانم یاری :
اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل او را ، كه بوسد او دل ما را
نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چون صائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را
نه چون استاد مي بخشم به او، مـــن روح و اجزا را
نه چون ياري بسايم من ، ز آن عــــــزت كف پا را
سمـــرقند و بخــــارا را ازآن شاه مي دانـنــــد
كجا آري تو اي حافظ برايش اين هــدايـــــا را
سرو دست و تن و پا را خداي دل نمي خواهـــد
نخواهد ترك من صائب ، تو را با سودُ اينـهـــــا را
و تـو اي شهريــــار ما ،همي شوري ســـر صائـب
ندانستي كه از رب الكريم است روح و اجــــزا را
تو اي يــــاري اگر محو جمال يــــار مي بودي
بساييدي ز جــانت از برايش آن دل خــــــــارا
۸۷.۷k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.